![]() |
۱۳۸۵ خرداد ۹, سهشنبه ●آزادی تمام بيانها
........................................................................................![]() روزگار غريبی است. از سويی مردم به تنگ آمده از ديکتاتوری و تبعيض فرصتی برای اعتراض پيدا میکنند و به خيابانها میآيند تا از "آزادی" و زندهگی انسانی دفاع کنند و به گلوله بسته میشوند و مورد ضرب و شتم قرار میگيرند و به زندان میافتند و از سوی ديگر مانا نيستانی که سالهاست برای "آزادی" و برعليه تاريکانديشان مبارزه میکند به جرم توهين به بخشی از مردم به زندان میافتد. اقتدارگراين منتظر فرصتی بودند تا پاسخ قلم تند و افشاگر مانا را بدهند و اکنون بهانه پيدا کردهاند. فرزند آزادی با رمالی ديکتاتورها و عوامفريبها به جرم دشمنی با "آزادی" به زندان میافتد. در بحثها و گفتوگوهايی که میخوانم يا میشنوم مطالبی عنوان میشود که در رابطهها با آنها ذکر دو نکته را در اينجا لازم میدانم: اول: آزادی بيان مسلم است آزادی بيان حکم میکند کاريکاتوريستها و نويسندهگان و روزنامهنگاران و هنرمندان و... آزاد باشند هرآنچه میخواهند منتشر کنند و به هيچ بهانهای نمیتوان آنها را محدود به قيدی کرد اما اين در شرايطی است که آزادی بيان آن هم از نوع بیقيد و شرطاش در کشوری عملا وجود داشته باشد. در کشوری که ابتدايیترين نوع آزادی بيان وجود ندارد دفاع از کاريکاتور منتشر شده به بهانهی "آزادی بيان" دفاعی چپروانه و عملی راست محسوب میشود. خود مانا نيستانی مسلما اگر احساس میکرد آن کاريکاتور توهين به ملتی محسوب میشود هرگز اقدام به کشيدن آن کاريکاتور نمیکرد. نکتهی جالب اينجاست که اکثر اين مدافعان "آزادی بيان" همانها هستند که اگر در گوشهای از دنيا نوشتهای، خطی، چيزی که بوی توهين به ايران يا زبان فارسی يا مثلا فلان شاعر فارسیسرا از آن استشمام شود بيابند میخواهد شکم سفره کنند و گلوپاره کنند و قلم بشکنند اما حالا با ژستی روشنفکرانه انتشار کاريکاتور را (که مورد تاييد خود کاريکاتوريست هم نيست.) موجه میدانند! من به دلايلی که در نکتهی بعدی خواهم نوشت اين کاريکاتور را توهين به ترکها (يا آذریها) نمیدانم اما اگر اين کاريکاتور توهين به ترکها يا هر قوم و ملت ديگری بود در شرايط فعلی و به هزار و يک دليل انتشار آن را محکوم میکردم. مهمترين دليل اين است که اصولا چيزی به نام آزادی بيان در ايران وجود ندارد. مثلا آيا ترکها میتوانند از اين حق برخوردار باشند که پاسخ اين کاريکاتور را با کاريکاتوری که در آن به فارسها توهين شده باشند بدهند؟ به هر حال و در هيچ شرايطی دستگيری مانا نيستانی و مهرداد قاسمفر و توقيف روزنامهی ايران به دليل درج اين کاريکاتور يا هر کاريکاتور ديگری توجيه ندارد. ضمنا در وقايع اخير چند روزنامه نگار ديگر از جمله: امين حسين موحدی و اورج اميری دستگير شدهاند. بايد آزادی روزنامهنگاران و صدها تن از مردمی که در اعتراضات اخير دستگير شدهاند خواسته شود و بايد مسئولين کشتار مردم در نقده و تبريز و مشکينشهر و اروميه... محاکمه شوند نه روزنامهنگاران و مردم معترض. دوم: آيا کاريکاتور مانا نيستانی توهينآميز است. اگر به کاريکاتوری که درواقع نقاشیيی برای کودکان و برای بسط مطلبی که در حاشيه آمده است طراحی شده نگاه دقيقتری بشود اساسا توهينی صورت نگرفته است. صرفا با توجه به آن که سوسک دارد میگويد "نمنه" نمیتوان گفتن منظور اين است که سوسک مربوطه ترک است! "نمنه" به اين شکل و به عنوان کلمهای تنها، بيشتر توسط فارسها به کار میرود تا ترکها و شايد بسياری که در گفتوگوی روزانه آن را به کار میبرند (مانند صدها واژهی ترکی ديگر که در زبان فارسی به کار میرود و اکثر فارسزبانان از ريشهی آن بیاطلاع هستند) از ريشهی ترکی بودن آن بیاطلاع باشند. به هر حال با شناختی که از مانا نيستانی وجود دارد اگر او احتمال ضعيفی میداد که از کاريکاتور او اين گونه برداشت میشد که ترکها سوسک هستند هرگز چه آزاد بود چه آزاد نبود آن کاريکاتور را نمیکشيد. و نکتهی آخر آن که اکنون جنبش آزادیخواهانه مردم ايران از شرق تا غرب از شمال تا جنوب از دانشگاه تا کارخانه آغاز شده است با پاره پاره کردن آن فقط به ديکتاتورها خدمتخواهيد کرد. حقوق مسلم تمام ملتها امری است که بايد مانند ساير مطالبات از جمله حقوق زنان و آزادی بيان همين امروز خواسته شود اما اين مطالبات نبايد در جهت خنثا کردن هم باشد. نمیتوان گفت ما حقوق زنان را ناديده میگيريم اما مدافع حقوق ملتهای ساکن در ايران هستيم. حقوق پايمال شدهای مردم از آزادی تا برابری فقط در يک صورت به دست میآيد آنهم برچيده شدن نظام و سيستمی که جز و کلاش ضد انسان است و ضد آزادی و برابری و کرامت انسانی است. همه راه شويد که اين درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۵ خرداد ۴, پنجشنبه ●جنبشی برای زندهگی
........................................................................................بعد از انتخابات رياست جمهوری فضای سنگين وحشت از فاشيسم همهجا را فرا گرفته بود و اين تصور کمکم داشت شکل میگرفت که جنبش مردم ايران به محاق رفته است اما بسيار زودتر از آنچه میشد تصور کرد آتشی که چند صباحی گرد خاکستر برسرورویاش نشسته بود دوباره شعلهور شد. دانشگاه شريف، پلیتکنيک و تهران طی ماه گذشته شاهد اعتراض گسترده دانشجويان بود و دیروز و دیشب کوی دانشگاه و خيابان کارگر شمالی (اميرآباد) در تب شورش میسوخت. تبريز، اروميه و بسياری از شهرهای شمال غربی وضعيت فوقالعاده دارد در شرق و جنوبشرقی نيز ناامنی و خارج شدن کنترل از دست حکومت هر روز حادثهای میآفريند و تمام اينها در اطلاعاتیترين و سياسیترين دولت جمهوری اسلامی رخ میدهد. بیشک اکنون خاتمی و شرکای اصلاحطلباش دارند به بزرگان حکومت میگويند: "ديديد در هشتسال دولت ما با چه ظرافتی توانسته بوديم اعتراضات مردمی را از روی کل حکومت برداريم و حداکثر به سمت جناحی از آن بگيريم!" جنبش نوين مردم ايران از دو ناحيه در معرض تهديد است: بازگشت به سمت اصلاحطلبان. اين تهديد ضعيفترين تهديد است زيرا مرده از گور برنمیخيزد. مردم يک بار به جناحی از حکومت اعتماد کردند و هيچ حاصلی نبردنند مگر انفعال و بازگشت به عقب. احمدینژاد فرزند خاتمی است و حاصل بیعملی و بدعملی اصلاحطلبها پس بعيد است دوباره چرخش به عقب صورت بگيرد. ناسيوناليسم و لومپنيسم. ناسيوناليسمی که بورژوازی تبليغ میکند چيز مبان تهی است که همواره سر از دامن قدرتهای بزرگ و مهاجم در میآورد. به کامنتهايی که شوونيستها در نظرخواهی همين وبلاگ گذاشته اند نگاه کنيد. میخواهند با کمک آمريکا يا ترکيه پدر فارسها را دربياورند! و صد البته ناسيوناليسم ايرانی قرنی است که با کمک آمريکا و ساير قدرتهای بزرگ دمار از روزگار کردها و ترکها و لرها و ساير ملتها و قومهای ساکن در ايران درآوردهاند. کودک توامان ديگر ناسيوناليسم، لومپنيسم است. هر جا پای وطنپرستی و قومپرستی و زبانپرستی و پرستشهای ديگر به ميان میآيد شکمپاره کردن و عربده کشيدن و فحشهای ناموسی سردادن هم از راه میرسد و اين بزرگترين تهديدی است که جنبش مردم در پيش رو دارد. مردم ايران مانند تمام مردم جهان اگر از دسيسهی قدرتطلبان در امان باشند خواستههای روشن و سادهای دارند. آنها میخواهند زندهگی کنند. همين! زنده باشند و زندهگی کنند بیآن که زندهگی خود را بر مرگ ديگران بنا کنند. زندهگی انسانی يعنی زندهگیيی که با الزامات انسان بودن همراه است و انسان جانداری متفکر است. جسماش برای ادامهی حيات غذا و آب و سرپناه و پوشش و... میخواهد و مغزش آزادی و کرامت. جنبش مردم ايران اگر هدف خود را گم کند سر از ناکجا آباد ديگری در میآورد. پس ساده و مختصر زندهگی را طلب کنيم. انسان انسان است؛ آن را در مرزهای جنسی و مليتی و قومی و نژادی و زبانی و ايدئولوژيک و دينی و ... به مردابی متعفن تبديل نکنيم. پینوشت: حالا که صحبت از زندهگی شد اينجا را کليک کنيد و يه چيز بامزه ببنيد! پینوشت: نياز به گفتن ندارد که توقيف روزنامهی ايران و دستگيری کاريکاتوريست آن بايد محکوم شود. به هيچ بهانهای نمیشود روزنامهای را توقيف کرد و روزنامهنگاری را به زندان انداخت. البته تورکها میتوانند درخواستهای منطقی ديگری داشته باشند مثلا روزنامهی ايران به عنوان روزنامهی رسمی موظف باشد نسخهای به زبان تورکی هم منتشر کند و البته به ساير زبانها مانند کردی، عربی، ارمنی،... نيز. اين درخواست درخواستی دموکراتيک است اما درخواست توقيف روزنامه يا محاکمه روزنامهنگاران درخواستی ديکتاتورمنشان است و بدانيد حرکتی که نقطهی آغازش اين باشد سرنوشتی بهتر از جريانی که عکس رهبرش را در ماه میديد ندارد. لينکها: توقيف يک روزنامه و دستگيری دو روزنامه نگار برای سرپوش نهادن بر سياست نادرست حکومتی مجموعه ی آخرین اخبار مربوط به کوی دانشگاه و در گیری های دانشگاه های تهران بایکوت خبری وقایع دانشگاهها توسط رسانه های داخلی کوی دانشگاه بار دیگر به خون کشیده شد! از تحصن تا خشونت در دانشگاه های تهران: تهران امیرکبیر، علامه، خواجه نصیرالدین طوسی، کوی دانشگاه و ..... تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۵ خرداد ۲, سهشنبه ●تبريز در تب رهايی
........................................................................................کاريکاتوری که در روزنامهی ايران چاپ شد چاشنی ديناميتی را روشن کرد که هميشه در کنارمان بود و از آن غفلت میکرديم. مسلما در شرايطی عادی هرچند چاپ اين کاريکاتور عملی ضدانسانی بود و بايد محکوم میشد اما شايد حکومت میتوانست با معذرتخواهی سروتهش را به هم آورد اما اکنون مسئله چيز ديگری است. درد مشترک مردم ايران ديکتاتوری و تحجری است که آنان را در هم میفشارد و اين درد هر لحظه به بهانهای فرياد میشود و اکنون اين بهانه چاپ کاريکاتوری در روزنامهی ايران است. بايد دود را رها کنيم و به آتش بيانديشيم. مردم کشوری که ايراناش میخوانيم با دلی مضطرب و چشمی اميدوار به قيام تبريز مینگرند به شهری که دلاوراناش مشروطه را برایشان به ارمغان آورد به شهر و مردمی که در سياهترين دوران ديکتاتوری شاه رشيدترين و فهيمترين فرزندانشان را فديه آزادی و برابری کردنند و از سقوط شاه تا کنون نيز همواره دژ محکمی برای دفاع از آزادی بودهاند. ترکها(تورکها) مانند تمامی مردمی که در اين سرزمين زندهگی میکنند از فقر، ديکتاتوری، تحجر، قوانين قرون وسطی،... در رنجاند و به اين رنج بايد رنج مضاعف تحقير زبانی و قومی و مليتی هم اضافه شود. شوونيسم فارس يا ترک يا عرب يا ارمنی يا يهودی يا مسلمان... نمیشناسد شوونيسم و نژادپرستی ضد انسان است. با پاره پاره کردن انسانها امکان استثمارشان را افزايش میدهد. و متاسفانه ترکها اکنون نتنها بايد از شوونيستهای فارس مورد آزار قرار بگيرند بلکه مورد تهاجم شوونيستهای ترک نيز هستند. کارگر ترکی که استثمار میشود برایاش چه فرقی میکند که استثمار کنندهاش فارس است يا ترک، ارمنی است يا مسلمان، آلمانی است يا آذربايجانی؟ زن ترکی که روسری با پونز به پيشانیاش دوخته میشود برایاش چه فرقی میکند برادر پونز به دست مسلمان متعصبی که حق آزادی پوشش را از او گرفته است به چه زبانی صحبت میکند؟ روزنامهنگار ترکی که حق آزادی بيان ندارد چه فرق میکند در آذربايجان زندهگی کند يا در ارمنستان، در تهران يا تبريز او آزادی بيان میخواهد. آيا وقتی آزادیخواهی را تيرباران میکنند از او زبان و نژاد و ديناش را سوآل میکنند؟ همهی اينها دليل نمیشود ترکها يا عربها يا ارمنیها يا لرها و بلوچها و کردها و ترکمنها... حقوق بنيادی خود مانند حرفزدن و آموزش ديدن به زبان مادری يا نوشتن با الفبای مورد علاقهشان... را طلب نکنند و با شعارهای بلندمدتتری آنان را از حق مسلم امروزشان محروم کرد اما آنچه مسلما است عدهای شوونيست ترک به همراه همفکرانشان، شوونيستهای فارس، میخواهند قيام مردم تبريز را از قيامی برعليه ديکتاتوری و تحجر و حکومت ضدمردمی حاکم بر ايران به قيامی عليه فارسها تبديل کنند تا قيام را منزوی و سرکوب کنند. اگر به نظرات ارئه شده در مطالب قبلی مراجعه کنيد خواهيد ديد شوونيستها چه فارس چه تورک به يک زبان حرف میزنند هر دو گروه فحاش و ضد زن هستند. هر دو گروه عقبمانند و بیفرهنگاند. تعصب نژادی و قومی وقتی با تعصب ناموسی بيان میشود بیشک پايههای فرويدی محروميت جنسی را نشان میدهد. و صد البته آزادیخواهان و برابریطلبان هم زبان واحدی دارند زبانی که انسان محور است و به حقوق بنيادی انسانها که در صدر آن آزادی بيان و کرامت انسانی قرار دارد میانديشند. ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانهگان پس زبان محرمی خود ديگرست همدلی از همزبانی بهتر است. (مولوی) مردم ايران اکنون نبايد مردم تبريز و ساير شهرهايی را که در دفاع از کرامت انسانی و برعليه ديکتاتوری و خفقان و شوونيسم فارس و عظمتطلب آريایی اسلامی قيام کردهاند تنها بگذارند. مطمئن باشيد اکثر کسانی که میخواهند مقابله ترکها با حکومت را تبديل به مقابلهی تورکها و فارسها بکنند ذهنی يا عينی دستنشاندهی حکومت هستند. کسانی که توقيف روزنامه ايران را خواستارند (که البته ساعتی قبل ايران توقيف شد.) ضد آزادی بيان هستند. آزادیخواهان هرگز توقيف هيچ روزنامهای را نمیخواهند. کسانی که خواهان محاکمه و بدتر از آن اعدام کاريکاتوريست روزنامهی ايران هستند ديکتاتورند و آزادیخواه نيستند. حکومت هم برای خلاصی خود اول روزنامه را تعطيل میکند و بعد هم کاريکاتوريست بخت برگشتهای را محاکمه میکند و خلاص! اگر شوونيستها به جان هم بيفتند مردم بیگناه قربانی میشوند و هر روز بايد شاهد انفجار بمبی در گوشهای باشيم و شاهد مرگ بیگناهانی باشيم که میخواهند آزاد و برابر در سرزمينی آباد زندهگی کنند. چيزی که از محکوم کردن روزنامهی ايران مهمتر است درخواست دستگيری و محاکمهی قاتلين و ضربوشتم کنندهگان مردم تبريز است. محکوم کردن حکومت مسلح و جنگطلبی که بهراحتی خون مردم را میريزد و برایاش ترک و فارس و عرب و کرد و بلوچ... مسلمان و کافر فرقی ندارد. زنده باد آزادی زنده باد برابری زنده باد کرامت انسانی چند لينک مرتبط: گزارش تصويري، ناآرامي در تبريز در میان دو توحش (فواد شمس) تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۵ اردیبهشت ۳۰, شنبه ●بيانيهی جبهه سوم در برابر ميليتاريسم دولتی آمريکا و تروريسم اسلامی
........................................................................................دوستان چندی پيش ايميلی دريافت کردم که لينک به بيانيهای در آن بود اين بيانيه را اينجا نقل میکنم و از دوستان خواهش میکنم نظرشان را در بارهی آن بگويم. من هم طبيعتا نظرم را خواهم نوشت: بيانيهی جبهه سوم در برابر ميليتاريسم دولتی آمريکا و تروريسم اسلامی کشمکشي که بين دول غرب و جمهوري اسلامي در جريان است ميتواند از نظر انساني، سياسي و اجتماعي عواقب فاجعه باري داشته باشد. تجربه تلخ عراق مصائب ناشي از تحريم اقتصادي و حمله نظامي را در برابر چشم همگان قرار داده است. سخت تر شدن شرايط زندگي و فلاکت اقتصادي، کشتار و خانه خرابي مردم، و گسترش سرکوب مردم توسط جمهوري اسلامي گوشه هائي از نتايج بلافصل تحريم اقتصادي و يا حمله نظامي به ايران است. اين سياست در سطح منطقه نيز موجب افسار گسيختگي تروريسم اسلامي و در سطح بين المللي موجب گسترش ابعاد تروريسم خواهد شد. بايد با تمام قوا در مقابل قلدري آمريکا و متحدينش ايستاد، بايد به جنايات قطب مقابل يعني تروريسم اسلامي پايان داد و به مردم کشورهاي اسلامزده کمک کرد تا از شر دولتها و جريانات تروريست اسلامي رهائي يابند. ميليتاريسم دولتي آمريکا و تروريسم اسلامي فضا را براي بشريت در سراسر جهان سياه کرده اند. اينها هيچکدام راه حلي براي بحران حاضر و مسائلي که با خود مطرح کرده است ندارند، بلکه خود مسبب اين بحران ها و تشديد و تعميق آنها هستند. بشريت متمدن بايد در مقابل هردو قطب و مصائبي که به دنيا تحميل کرده اند قد علم کند. راه حل انساني و واقعي مساله سلاح هاي هسته اي و تروريسم اسلامي و جنايات غيرقابل توصيفش عليه مردم جهان و قلدرمنشي هاي ميليتاريستي آمريکا و دول غربي در دست ما مردم است. در اين ميان مبارزات مردم ايران براي رهائي و آزادي نقش برجسته و تعيين کننده اي ايفا ميکند. در ايران سالهاست يک جنبش اجتماعي وسيع عليه حکومت اسلامي و براي رسيدن به آازادي و برابري در جريان است. پيروزي اين جنبش بر جمهوري اسلامي يک ضربه تعيين کننده به اسلام سياسي و تروريسم اسلامي در سراسر جهان و همچنين پاسخ موثر و تعيين کننده اي به دخالتگريهاي سياسي – نظامي آمريکا براي تغيير حکومت و با صطلاح "صدور دموکراسي" و تحميل حکومتهاي دست ساز ارتجاعي به جوامع ديگر خواهد بود. پيروزي مردم ايران يک گام بلند بجلو و نقطه عطف مهمي در مقابله با تروريسم ميليتاريستي و اسلامي و در دفاع از آزادي و تمدن و حقوق جهانشمول همه انسانها در سراسر جهان خواهد بود. ما امضا کنندگان اين بيانيه اعلام ميداريم: ١- نه به جنگ، نه به تحريم اقتصادي. تحريم اقتصادي و حمله نظامي به ايران از نظر انساني، سياسي و اجتماعي عواقب فاجعه باري خواهد داشت. آنچه در عراق اتفاق افتاد نبايد در ايران تکرار شود. اين تهديدات بايد فورا متوقف شود. ٢- نه به ميليتاريسم آمريکا، نه به اسلام سياسي. جهان متمدن در کشاکش ميان تروريسم دولتي غرب و تروريسم اسلامي نمايندگي نميشود. هردو سوي اين درگيري، ارتجاعي و ضد انساني هستند و بايد به عقب رانده شوند. ٣- خلع سلاح اتمي همه دولتها. نه ايران، نه آمريکا، و نه هيچ کشورديگري نبايد سلاح اتمي داشته باشد. پروژه اتمي جمهوري اسلامي بايد فورا متوقف شود اما دولتهائي که خود بزرگترين زرادخانه اتمي را دارند مراجع ذيصلاحي براي قضاوت در مورد قدرت اتمي ديگر کشورها نيستند. مقابله با پروژه هسته اي جمهوري اسلامي امر مردم آزاده جهان و بويژه مردم ايران است. همانطور که خلع سلاح هسته اي همه کشورها و خلاصي از کابوس اتمي که جهان معاصر را فراگرفته است امري است که تنها با اعتراض و مبارزه مردم جهان ميتواند متحقق شود. ٤- تعرض به حقوق مدني مردم در غرب به بهانه مقابله با تروريسم بايد متوقف شود. دولتهاي غربي به بهانه خطر تروريسم و حفظ امنيت، حقوق و آزاديهاي مدني مردم را نفي ومحدود ميکنند. کنترل و تحت نظر قرار دادن زندگي خصوصي شهروندان، محدود کردن آزادي بيان، آزادي رفت و آمد و نفي حقوق مهاجرين از جمله رايج ترين تعرضات دولتها به زندگي مردم است. بايد با اين تعرض مقابله کرد و آنرا خنثي نمود. هيچ دليل و بهانه اي براي دست درازي به حقوق و آزاديهاي مردم پذيرفتني نيست. ٥- از مبارزات مردم ايران عليه حمله نظامي و عليه جمهوري اسلامي فعالانه حمايت ميکنيم. مردم ايران که ٢٧ سال است در مقابل سرکوب، خفقان، بيحقوقي زن، آپارتايد جنسي، سنگسار، اعدام و شکنجه زندانيان سياسي و در مقابل تحميل فقر و محروميت اقتصادي مبارزه ميکنند، خود ميخواهند و ميتوانند که سرنوشت سياسي خود را تعيين کنند. حمايت از مبارزات مردم ايران براي رهائي و آزادي و پيروزي آن بر جمهوري اسلامي و برقراري حکومت مستقيم خود مردم گام تعيين کننده اي در مقابله با قلدر منشي آمريکا و ضربه قاطعي به تروريسم اسلامي در منطقه خاورميانه و در جهان خواهد بود. ٦- جمهوري اسلامي بايد از جامعه جهاني طرد شود. جمهوري اسلامي بدليل ٢٧ سال جنايت عليه بشريت، بدليل سرکوب بيرحمانه مبارزات حق طلبانه مردم ايران و اعدام بيش از صدهزار زنداني سياسي، به دليل حاکم کردن آپارتايد جنسي در ايران، و بدليل حمايت از جريانات تروريسم اسلامي در منطقه و گسترش تروريسم در سطح جهان بايد مانند رژيم آپارتايد آفريقاي جنوني از جامعه جهاني طرد شود. ما خواهان عدم برسميت شناسي جمهوري اسلامي بعنوان نماينده مردم ايران، قطع روابط ديپلماتيک و بستن سفارتخانه هاي جمهوري اسلامي در همه کشورها و اخراج آن از نهادهاي بين المللي هستيم. امضاي اين بيانيه و پيوستن به جبهه سوم براي مقابله با هر دو قطب تروريستي فراميخوانيم. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه ●یک خبر خوب، یک نامهی بامزه و چند چیز بیربط نارسیستیک
........................................................................................خبر خوب را همه شنیدهاید حکم اعدام فیض مهدوی فعلا اجرا نمیشود. اجرا نشدن این حکم به خودی خود خبر مسرتبخش است هر چند زیر تیغ اعدام بود مرگی هرروزه است و باید از تلاش برای برچیده شدن حکم اعدام به طور کلی و به طور خاص در مورد زندانیان سیاسی تلاشی هر روزه کرد. و اما نامهی بامزه! هر چند خود نامه به تنهایی بیشتر به طنزی الهام شده توسط خدایی شرمنده از اوضاع تراژیک فعلی میماند تا نامهای جدی؛ اما لطیفهای ریز و درشت و اساماسهای رنگارنگی که روز و شب داریم میشنویم بسیار محظوظمان کرده است. از جوکها که بگذاریم خدائیش و حضرتعباسیش مشنگی چون بوش را قشنگی چون احمدینژاد سزاست. این طرفه بگفتیم و یاد شعرکی بیموامیدی افتادیم که شباهت بسیار قریبی دارد بر مرقومهی رئیس قمبور سرزمین آریایی اسلامی به همتاییاش در ایالات متفرقهی امریغ بخوانید و حظ ببرید: سالها بود تو را میکردم همه شب تا به سحرگاه دعا یاد داری که به من میدادی درس آزادهگی و مهر و وفا همه کردند چرا من نکنم وصف روی گل زيبای تو را؟ تا ته دسته فرو خواهم کرد خنجر خود به گلوگاه نگاه تو اگر خم نشوی تو نرود قدر رعنای تو از اين درگاه! اگر آمريکايیها اندکی از اين صنعت بيمواميد ايرانیها سر در میآورندند میدانستن که حضرات مقداری گزانگبين داخل جام زهر کردهاند و بخورد جناب بوش دادهاند تا اگر اوضاع ماه عسلی شد وجه گزگبينی آن را بجشبند و اگر اوضاع زهرماری شد کاسه زهر سربکشند! القصه... ولش کن حوصله داری! حالا میخواستم بگم اگه خاطرمبارکتان باشد چندی پيش ارجيفی نوشتيم تحت نام "اساماسبازها" و جلب است که اين اراجيفنامه بسی مورد توجه واقع شده است. میگيد نه!؟ آخه چرا میگيد نه؟ بريد روش کليک کنيد ببينيد چه خبره! اما يه اتفاق بامزهی ديگه هم افتاده من خيلی خيلی وقت پيش يه داستانک نوشتم به نام:"خط بريل" حالا مدتی بود هی میديدم يه عده به نامهای مختلف کامنت میذارند اونا جا میپرسند:" اآیا خط بریل دارای ۶۳ حالت ترکیبی میباشد؟" راستشو بخواهيد فکر میکردم هکری خداپرست قصد آزار اين شبح ملحد را دارد به همين خاطر کارم شده بود کامنت پاککنی تا اين که چند روز پيش خانم همکاری آمد از من پرسيد:"خط بريل چند حالت ترکيبی داره؟" منو میگی دچار پارانويايی حاد شدم و تصور کردم اين خانم هم شبح را میشناسد هم از آن بدتر قصد آزار آن را دارد! که موضع پارنوئيک را خيلی زودکنار گذاشتم و گفتم قصه چيست که معلوم شد مسابقهای در روزنامهها به نام "مرز پرگهر" طرح شده است که يکی از سوآلهایاش اين است که "آيا خط بريل داری 63 حالت ترکيبی است؟" گفتم جان هر چه عصای سفيدی است اگر فهميدی به من هم بگو که ديروز آمد و گفت زنگ زده است به انجمن نابينايان و پاسه درست است ما هم در نظرخواهی نوشتيم که همه بدانند. حالا که میخواهيد بدانيد اوضاع چه خبر است اينجا را کليک کنيد البته وقتی فهميد موضوع جديه دلم سوخت که چرا کلی کامنت درست و درمون را پاک کردم! العفو! پینوشت: روزنامهی ايران بخت برگشته شکری خورده است که در آن مانده، کاريکاتوری در اين روزنامه (ظاهرا در صفحهی کودک و نوجواناش) منتشر شده است که توهينی آشکار به ترکها و زبان ترکی است. در اين کاريکاتور پسری دارد با سوسکی حرف میزند و سوسک به ترکی میگويد:"نمنه"! چيزی که از اين کاريکاتور و توهينی که نمیتوان به هيچ شکل از آن تفره رفت مهمتر است رواج جوکهايی است که هر روز در محافل شنيده میشود يا در چترومها و اساماسها خوانده میشود. سازنده و خواننده اين جوک مردم مختلف هستند که به زبان فارسی حرف میزنند ترک يا فارس يا گيلک يا لر يا عرب وقتی با زبان اول يا دومشان فارسی صحبت میکنند به راحتی حاضر میشوند و نقل و ترويج اين جوکها به بهای لحظهای خنديدن به خودشان يا تودهای عظيم از مردم توهين کنند. مبارزه با اين ضدفرهنگ وظيفهای همهی ماست. بياييد به اين جوکها نخنديدم و آنها را ترويج نکنيم. به هر حال اميدورم اعتراضات گستردهای که با چاپ اين کاريکاتور به پا شده است هدفاش را جايگزين کرده شووينيسمی به جای شوونيسم ديگر قرار ندهد. شوونيسم ترک و فارس و عرب و لر و گيلک نمیشناسد. شوونيسم ضد انسان است و با پاره پاره کردن انسانها سعی به تحميق و بهرهکشی از آنها را دارد. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه ●حکم اعدام فیض مهدوی را متوقف کنید
........................................................................................بیست و پنج سال پیش وقتی انقلاب مردم ایران از کنترل خارج شد و رادیکالیسم موجود در بین مردم بیم در دل امپریالیستهای بلوک غرب آن زمان انداخت که ایران به تمامی از این بلوک خارج شود به انقلاب مردم خیانت شد و کرور کرور آزادیخواهان و برابریطلبان ضدآمریکایی توسط کسانی که ادعای ضدآمریکایی بودن داشتند به جوخههای اعدام سپرده شدند و تودههای مردم هم در جبهههای جنگ به کشتن داده شدند تا انقلاب مردم ایران مهار شود. و اکنون نیز باز جوخههای اعدام بهپا کردهاند تا انتقال از جمهوری اسلامی طرفدار سرمایه به جمهوری لائیک طرفدار سرمایه بدون کلهشقهایی که دشمن سرمایهداری و دیکتاتوری هستند صورت بپذیرد. اگر میخواهید سالهای شوم دههی شصت تکرار نشود هرنوع اندیشه و عقیدهای که دارید برعلیه حکم اعدام بهپا خیزید چوبههای دار و جوخههای اعدام باید برای همیشه از این سرزمین برچیده شود. حکمی به نام اعدام باید از مواد قانونی بهطور کلی حذف شود اما اعدام به دلیل داشتن اندیشه یا عمل سیاسی زشتترین و غیرانسانیترین نوع اعدام است. اگر امروز و همین امروز بر جلوگیری از حکم اعدام آزادیخواهان در بند کاری نکنیم و فریاد برنکشیم فردا وقتی نوبت ما میرسد دیگر هیچ گلوی برای فریاد کشیدن باقی نمانده است. شمارش معکوس برای اعدام ولیالله فیض مهدوی آغاز شده است از هر کس هر کاری برمیآید برای مقابله با اجرای این حکم باید بیدرنگ اقدام کند. این روزها رامين جهانبگلو نیز بازداشت شده است هرچند باید برای رهایی او اقدام کرد اما امیدوارم تلاش برای آزادی او حکم اعدام فیض مهدوی را تحت شعاع قرار ندهد. آنان که در سال شصت برای اعدام آزادیخواهان هلهله کشیدند چند سال بعد زیر بار تابوت فرزندانشان کمر خم کردند وقتی مردمی جسورترین و آگاهترین فرزنداناش را از دست میدهد باید منتظر سرنوشت شومی باشد و در این ربع قرن مردم ایران چه دیدند جز شور بختی؟ وبلاگ خبری پنلاگ: پیام ولی الله فیض مهدوی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام حرکت دسته جمعی برای اعتراض به صدور و اجرای حکم اعدام برای ولی الله فیض مهدوی تا نظر شما چی باشم؟ ۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه ●شبحای به فروش میرسد.
........................................................................................میرم تو حمام در پوش توالت فرنگی رو بر میدارم و هرچی خوردم بالا میارم. یعنی دوست داشتم این کار رو میکردم، چون حالم از خودم داره بهم میخوره اما اینجور حال به هم خوردن از اون جور حال بهم خوردنها نیست که با یه انگشت ته حلق بشه کلکاش رو کند. دي شب ته یه اسمیرنوف 55 درصد را درآوردم و دو پاکت سیگار کنت هشت هم نذاشت ششها از این عشرت شبانگاهی بینصیب بمونن. بعد از یه روز کاری خسته کننده که از هفت صبح شروع شده بود و یه کله تا ده شب ادامه پیدا کرده بود علیالصول باید جنازه میشدم رو تخت اما قرار بود امشب نخوابم. از یه هفته پیش که شب تا صبح بیدار بودم تا بدرقهاش کنم براي بیدار خوابی امشب و رفتن به فرودگاه و استقبال ازش نقشه کشیده بودم. ظهر وسط هیرویر کار و جلسه و بیا و برو رفتم سلمونی سر کوچه و به سرووضعام رسیدم، شب قبل همهی ظرفها را شسته بودم و خونه رو جارو کشیده بودم فقط مونده بود مرتب کردن اتاق خواب و چوب رختی پر از لباس که اونم گذاشته بودم براي امشب. ساعت هشت شب یه جلسهی کاری داشتم که گفتم میپیچونمش و نمیذارم تا ده بیشتر طول بکشه، خونهی پرش یازده خونه بودم و تا سه صبح که باید میرفتم فرودگاه وقت داشتم تا دستی سر و روی خونه بکشم و گلدونها را آب بدم و چند شاخه گل تازه بذارم کنار بامبوی دو نیم شدهی تکافتاده... اما نیمساعت مونده به جلسهی لعنتی ی ساعت هشت فهمیدم آمدنی در کار نیست نه امشب نه فردا شب و نه هیچ شب دیگری نخواهد آمد نرفته بود که بیاید نبود که رفته باشد و دیگر مدتها ست که نیست و این رفت و آمد این انتظار کشندهی لذت بخش حاصل از همپاشیدهگی اتطالات سیستم بیووشیمی این مغز ویران شده است. صبح وقتی بیدار شدم سرم درد میکرد چراغها روشن بود و دوستی که شب قبل مرا به خانه رسانده بود و نگران حال خرابام بود دیگر نبود. لابد یکی پیدا میشه که بگه مرد حسابی خجالت بکش دنیا داره تو آتش و دود میسوزه هر گوشه یا بمبي منفجره شده یا چاشنی یه بمب کشیده شده مملکت خودت هم که تو دیکتاتوری و تحجر و بحران هستهای داره خاکستر میشه انوقت تو چس ناله میکنی که "نیامد یا اومد" یا "بود یا نبود"؟ خونهی پرش تا هفتم یا گیرم تا چهلم برای درگذشتشون سیاه میپوشن و عزاداری میکنن انوقت تو هشت ماه پیش خاک روی جنازهای ریختی که چهار سال تو کما بود باز نمیخوای برگردی به زندهگی؟... خب برای همینه که حالم از خودم به هم میخوره از اون حال به هم خوردهگیهایی که با فروکردن انگشت تا ته حلق هم نمیشه کلکاش رو کند. تا نظر شما چی باشه؟ |
|