۱۳۸۵ اردیبهشت ۹, شنبه

ياران شعر
من درخت آتش‌ام، پيام‌دار آرزو،
سخن‌گوی پنجاه ميليون عاشق.
اندوه گساران در آغوش من آرام می‌گيرند
گاه برايشان کبوتری می‌سازم
و گاه بوته‌ی ياسی.
دوستان،
من زخمی هستم که هرگز
سلطه‌ی خنجر را نپذيرفت!

نزار قبانی، در بندر آبی چشم‌های‌ات...، ترجمه‌ی احمد پوری، نشر چشم
تا نظر شما چی باشه؟

........................................................................................

۱۳۸۵ فروردین ۲۴, پنجشنبه

کيک زرد و جام زهر
اين روزها حکومت ايران با اجرای حرکات موزون(رقص سابق) و اصوات ميمون(موسيقی سابق) تکميل شدن چرخه‌ای توليد سوخت هسته‌ای را جشن گرفته است و ورود ايران را به باشگاه هسته‌ای‌ها شادباش می‌گويد اما اکثريت مردم ايران به اين هياهوها با نگرانی و دلهره می‌نگرند. مردم ايران مدت‌هاست ديگر حساب خودشان را از حکومت جدا کرده‌اند اما می‌دانند چه بخواهند چه نخواهند سرنوشتان با حکومت گره خورده است.
مردم ايران هيچ علاقه‌ای به داشتن فن‌آوريی ندارند که برای‌شان جز مرگ و نيستی چيزی به ارمغان نمی‌آورد. جزو هشت کشور دارای چرخه‌ی کامل سوخت هستی بودن برای کشوری که فقر و بيماری و نابسامانی اجتماعی از در و ديوارش می‌بارد مثل اين می‌ماند که کسی را با گلوله‌های طلايی تيرباران کنند!
به هر حال پروژه‌ی ورود ايران به باشگاه هستی پروژه‌ای بود که از زمان حکومت پيشين آغاز شد و از همان زمان مخالفين حکومت وقت اين پروژه را مخالف منافع مردم ايران و جهان می‌دانستند. آمريکا که در آن زمان مدافع هسته‌ای شدن ايران بود اکنون رياکارانه خود را مخالف نشان می‌دهد اما به هر حال اين بازی موش و گربه بين حکومت ايران که به جز سال‌های بحرانی 57 و 58 و 59 هميشه در بلوک غرب بوده است و آمريکا و اروپا بازی خطرناکی است که ممکن است عواقب بسيار بدی برای مردم منطقه و جهان داشته باشد.
اعلام عجولانه‌ی دست‌يافتن به چرخه‌ی برگشت‌ناپذير توليد سوخت هسته‌ای توسط حکومت ايران بيش از آن که مانوری استراتژيک باشد تاکتيکی برای دعوت به مذاکره با دست بالاست. حکومت ايران می‌خواهند نشان دهند که می‌تواند بهتر از "شاه" نقش ژاندارمی منطقه را بازی کند و توان و قدرت وزنه‌ای برای ايجاد امنيتی مناسب تداوم منافع غرب در منطقه را دارد.
بازی مشخص است و بازی‌گران‌اش بازی‌خورده‌هايی هستند که قرار است دستی را ببوسند که سال‌هاست آرزو می‌کنند بشکند.
مذاکره با آمريکا و حل مشکلات فی‌مابين هميشه در دستور کار حکومت ايران بوده است چه در زمان جنگ و ماجرای مک‌فارلين و چه در پذيرش قطع‌نامه و نمايش زهرنوشی، چه در دولت سازنده‌گی! و چه در دولت گفت‌وگوی تمدنی! هم‌واره برقراری ارتباط با آمريکا در دستور کار بوده است اما جناح و بخشی که اکنون احمدی‌نژاد آن را نماينده‌گی می‌کند بيش از هر جناحی منافع خود را در صورت برقراری اين ارتباط در خطر می‌ديده است به همين دليل هم‌واره منتقد برقراری اين ارتباط بوده است اما اکنون که اين جريان برسرکار است فرصت مناسبی پيش آمده است برای برقراری اين ارتباط فرمول آن هم مشخص است اول اوضاع را به‌شدت وخيم و خطرناک می‌کنند و بعد مصلحت مردم و نظام و اسلام را پيش می‌کشند و تن به مذاکره و دادن امتيازهای بی‌شمار می‌دهند. اين اتفاق دقيقا در مورد جنگ هم صورت گرفت. اوضاع را با قايق‌های تندرو و جنگ شهرها به شدت بحرانی کردند و ميخ نهايی به تابوت را هم آمريکا با زدن ايرباس کوبيد و بعد نوش‌آنوش نوشيدن جام زهر به هوا خاست!
آتش‌کارن با تجربه می‌دانند که برای خاموش کردن آتش بايد آتشی در نقطه‌ای مقابل آن به‌پا کرد و ظاهرا آتش‌بازی‌های حکومت ايران همان آتشی است که قرار است آتش موجود بين روابط تهران-واشنگتن را فرونشاند اما همه می‌دانند که بازی با آتش کار خطرناکی است. اين آتش‌بازی يا حکومت ايران را خاکستر می‌کند يا آن را وارد فاز جديدی می‌کند فاز ثبات نسبی و برقراری ارتباط با آمريکا هر چند ارتباط با آمريکا ممکن است در نهايت همان سرنوشتی را برای حکومت فعلی ايران رقم بزند که برای حکومت سابق رقم زد. اين کيک زرد شباهت زيادی با کيک مک‌فارلين دارد اما بعيد است اين جشن به سرنوشت آن جشن تبديل شود اين مراسم يا به عزا ختم می‌شود يا به عروسی ديگر سياست "صبر و انتظار"، "نه جنگ نه صلح" و "چماق و گردو" سياستی نيست که قابل تداوم باشد.
به هر حال اين روزها روزهای سرنوشت‌سازی برای مردم ايران است و متاسفانه سرنوشت مردم ايران دارد بدون حضور آنان رقم می‌خورد. آينده هر جه باشد اگر بدون حضور مردم صورت بگيرد بی‌شک منافع آنان را درپی نخواهد داشت.
تا نظر شما چي باشه؟

........................................................................................

۱۳۸۵ فروردین ۱۳, یکشنبه

شهادت‌نامه‌ي شبحي
هرگز در زنده‌گي دروغ نگفته‌ام!
تا نظر شما چي باشه؟

........................................................................................

۱۳۸۵ فروردین ۱۲, شنبه

سالی که نکوست از بهارش پيداست.
چند ساعت ديگر سال تحويل می‌شود و سال نو خورشيدی آغاز می‌شود. سال‌ها و روزها و لحظه‌هايی هستند که تاريخ مانند موجودات زنده موتاسيون می‌کند و گامی به جلو بر می‌دارد و اين لحظه‌ها و روزها و سال‌ها همان‌ها نيستند که پيش‌بينی شده در تقويم می‌آيند. ديديم که هزاره هم تحويل شد و هيچ تحولی صورت نگرفت.
به هر حال اين‌ها بهانه است برای آن که يادمان بماند بدون حرکت، بدون گامی به جلو برداشتن مرداب است ماندآب. دريا هر لحظه‌اش تحويل است و تحول، دريايی باشيد و هر لحظه‌ای‌تان گامی باشد به جلو...
کشور ما مانند بقيه جهان لحظات دشواری را پشت سر می‌گذارد. جهان در حال تقسيم مجدد است و جنگی جهانی در جريان است. جنگی به غايت نفرت‌انگيزتر از تمام جنگ‌هايی که تاريخ بشر به ياد دارد. جنگی مزورانه که دنيای سرمايه‌داری برای حفظ حيات مرگانه‌‌اش به راه‌انداخته است. اما ما(اين "ما" "مايی" جهان‌شوم است و شامل همه‌ای انسان‌هايی می‌شود که به دنيایی بهتر و جهانی آزاد و برابر و آباد می‌انديشند.) هم دست خالی نيستيم و هر چند همه چيز برعليه ماست اما زنده‌گی و حقيقت پيش‌رونده‌ای آن در جبهه‌ی "ما" قرار دارد. پس زنده‌باد زنده‌گی و زنده‌باد انسان‌هايی که در جبهه‌ی زنده‌گی بر عليه مرگ می‌جنگند.
نوروز با آرزوی روزگاری نو بر همه‌ی شما مبارک باد. شاد بودن و سرشار از زنده‌گی بودن برنده‌ترين سلاحی است که می‌توانيم برعليه پاسداران شب و حافظان دنيای کهن که مرگ و ناله و غم ما را می‌خواهند به کار ببنديم.
سال گذشته برای من سال بسيار شومی بود که بيش از نيمی از آن در حسرت از دست دادن دوستی گشت و اگر نبوديد شما دوستان بی‌شمار هرگز نمی‌توانستم اين بار را به تنهايی بر دوش کشم. از همه‌ی شما صميمانه سپاسگزارم. نمی‌خواهم اسم ببرم دوستان از دل دوستان خبر دارند و حاجتی به بيان نيست. دست همه‌ای‌تان را می‌بوسم و آرزو می‌کنم هرگز فرصت جبران محبت‌های‌تان را پيدا نکنم مگر در شادی‌های‌تان.
به عنوان وب‌لاگ‌نويسی مدافع آزادی بيان از دوستان عزيزم در کانون وب‌لاگ‌نويسان ايران (پن‌لاگ) تشکر ويژه می‌کنم. دوستانی که با زحمت فراوان و از خودگشته‌گی اجازه نداند اين شعله خاموش شود.
اميدوارم سال جديد وب‌لاگ‌ستان باز هم محلی باشد برای بروز آزادانه‌ای انديشه‌های انسانی محلی برای آن که آدم‌ها بتوانند خودشان باشند و عقايد و احساسات خود را بی‌ترس از عسس درونی و بيرونی ‌واگو کنند. جايی برای دمی خود بودن و از خود گفتن و برای دفاع از انسان و انسانيت و مبارزه برعليه جنگ و فقر و نابرابری و استبداد و واپس‌گرايی. جايی در "امروز" برای ساختن "فردا" فردايی که کيفيتا متفاوت از گذشته باشد و تاريخ انسان آغاز شود.
کينه‌ای شخصی از کسی به دل ندارم و اميدوارم اگر کسی از من رنجيده است مرا عفو کند و پوزش مرا اگر نادانسته يا بدذاتانه رنجی به کسی روا داشته‌ام ببخشد.
اما آن‌ها که به دليل عقايدم با من دشمن هستند توصيه می‌کنم دشمن باقی بمانند چون قصد هيچ آشتی و مماشاتی با کسانی که دشمن آزادی و برابری و سوسياليسم هستند ندارم.
دوستانی که با عقايدم (يا بخشی از عقايدم) مخالف هستند اميدوارم بدانند اختلاف فکری بايد رک و صريح و روشن و بی‌مماشت و پرده‌پوشی بيان شوند و اين هيچ ربطی به احساس قلبی آدم نسبت به دوست‌اش ندارد. می‌توانيم با هم دوست باشيم، دل‌مان برای هم تنگ شود در وقت شادی و غم کنار هم باشيم اما عقايد سياسی، فلسفی، اجتماعی، فرهنگی، هنری... متفاوتی داشته باشيم.
همين ديگه "آدم" باشيم و "شاد" باشيم. ظاهرا در اين روز و روزگار هيچ آرزوی بالاتر از "آدم" بودن نمی‌شه داشت.
پی‌نوشت:
دارم می‌رم سفر در کوه و دشت و کوير و دريا... ممکنه کمتر به اينترنت دست‌رسی داشته باشم پس روی ماهتون را می‌بوسم و سال نو را تبريک می‌گم و اگه ايميل نفرستادم برای تبريک معذرت می‌خوام.
تا نظر شما چي باشه؟

........................................................................................

Home