![]() |
۱۳۸۴ اسفند ۲۶, جمعه ●خندههاي آخر سالي
........................................................................................ايميلی بامزه اي از گروپ روزنه به دستم رسيد. (البته اين گروپ روزنه با آن سايت روزنه هيچ نسبتی ندارد!) اول داستان نوشته شده در گروپ را نقل میکنم بعد تکلمهای شبحی در انتها میآورم! قرض و مرض از نقل اين داستانک نشاندن لبخندی در اين روزهای آخر اين سال نکبتی بر لبان شما ست و بس. يك زوج در اوايل 60 سالگی، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سی و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن . ناگهان پری كوچولوی قشنگای سر ميزشون ظاهر شد و گفت: "چون شما زوجی مثال زدنی هستين و درتمام اين مدت به هم وفادارموندين، هر كدومتون میتونين يك آرزو بكنين." خانم گفت: "اووووووووووووووووه ! من میخوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم." پری چوب جادووييش رو تكون داد و " اجی مجی لا ترجی" دو تا بليط برای خطوط مسافربری جديد و شيك QM2در دست بانوی وفادار و قدرشناس ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت: "خب، اين خيلي رمانتيكه ولی چنين موقعيتی فقط يك بار در زندگی آدم اتفاق میافته، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم! آرزوی من اينه كه همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم." خانم و پری واقعا نااميد شده بودن ولی آرزو، آرزوه ديگه و قرار نيست پریها زير حرفشون بزنند حتا اگر با موجودی ناسپاس روبهرو باشند. پس پری چوب جادويیاش را چرخاند و... "اجی مجی لا ترجی" و آقا 92 ساله شد! پيام اخلاقی اين داستان: مردها شايد موجودات ناسپاسی باشند، ولی پریها... مونث هستند! و اما يک نکتهی شبحی: اين پری نازنازی از آن مونثهای اولترافمنيست تشريف داشتند که بيش از اين که طرفدار حقوق زنان باشند دشمن مردان هستند! و معمولا اين دشمنی به زيان خود خانمها تمام میشود. مثلا تصور کنيد اين خانم حالا بايد در سفر دور دنيا آخ و تف مردی نود و دو ساله را جمع کند! اما اگر اين پری فمنيست درست حسابی بود میتوانست به جای آن کار خصمانه روش دوستانهتری را پيش بگيرد و آن خانم را 30 سال جوان کند! حالا خانم و آقا هر دو به آرزوشون رسيده بودند و خانم میتوانست سفری بسيار جالب آنقدر جالب که تا پايان عمر حسرتاش بر دل آقای ناسپاس بماند تدارک ببيند و البته بعد از اين سفر به دور دنيا اين خانم جوان به آن آقای ناسپاس میگفت: "عزيزم! اختلاف سنيمون زياده و من چارهای ندارم که ترکات کنم! برو يه احمق ديگه گير بيار که حاضر باشه با مردی که سی سال از خودش بزرگتره زندهگی کنه!" تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ اسفند ۲۳, سهشنبه ●شب آتش و آزادی
........................................................................................امشب شب آتش و نور و رقص و شادی است. شبی که شهر دست مردم است بی عسس و محتسب. پليس در تمام نظامها حافظ نظم موجود است و در ايران کنونی حافظ بینظمی موجود! امشب شهر دست حکومت نيست اما دست چه کسی است؟ سال گذشته نيز چين بود. شهر دست هيچ کس نبود. لومپنيسم چه به عنوان پاسدار نظم چه به عنوان برهمزنندهای نظم حرف اول و آخر را میزند. همانگونه که سال گذشته نوشتم -و اميدوارم سال آينده ديگر ننويسم- حضور اپوزيسون قدرتمند میتواند در اين گونه مواقع نقش موثر خود را ايفا کند. مردم بايد نشان بدهند که برای زندهگی جمعی نيازی به حکومتی که خود مخل زندهگی است ندارند. اکثر حوادث تلخی که در اين شبها اتفاق میافتد به صورت برنامهريزی شده توسط عوامل خود حکومت چيده میشود و البته باقی موارد هم توسط لومپنيسم موجود تدارک میشود. به هر حال آرزو میکنم امشب را در شادی و رقص و پایکوبی به سر ببريم تا شايد کمی از تلخی اين زندهگی مرگانه زير سايهی جنگ و اختناق کاسته شود. تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ اسفند ۱۷, چهارشنبه ●پارکدانشجو 8 مارس: زنده باد آزادی
درود بر زنان و مردانی که امروز با خون و شرف از آزادی انسانی دفاع کردند. درود بر سيمين بهبهانی شاعر قهرمانی که جان شيفتهاش زير ضربات چماقبهدستان بیمغز زخمی و خونآلود شد اما روح بلندش سکوت و زبونی اختيار نکرد. به تاريخ رهايی مردم جهان نگاه کنيد هيچ جا آزادی بدون خون شريفترين زنان و مرداناش به دست نيامده است. آگاهی و رهايی از دل مبارزه با جهل و تباهی سربلند میکند. سربلند باشيد زنان و مردانی که در اين شبهای تاريک مشعل آزادی و برابری را فروزان نگه میداريد. از اين که با تن و بدنی سالم اين نوشتهها را تايپ میکنم شرمنده هستم و بر زخمهای شما بوسه میزنم و ابر شما که برای رفاه و آزادی و زندهگی شرافتمند انسانی تلاش میکنيد تا اگر ما در اين ظلمت تباه شديم فرزندانمان رنگ زندهگی انسانی را ببينند و از شهد آن سيراب شوند درود میفرستم. 17 اسفند 84 پارک دانشجو روز و لحظهی ديگری شد در تاريخ مبارزهای انسان برای رسيدن به دنيايی انسانی درود بر شما که اين روز و لحظه را ساختيد. گزارش امشساپندان از درگيريهاي امروز: تلخي گزارش ايزدبانو - shistory : درد داريم گزارش الیزه آره حق با ما است: يه روايت از تجمع ۸ مارس از زندگي موج در موج اگر طالب دريا باشيم ... گزارشات مختلف امروز(همراه با عکس و گزارشات مختلف) March 08, 2006 روز 8 مارس روز نوشتههاي يک نسل سومي تا نظر شما چي باشه؟ ●پارکدانشجو 8 مارس: زنده باد آزادی
........................................................................................درود بر زنان و مردانی که امروز با خون و شرف از آزادی انسانی دفاع کردند. درود بر سيمين بهبهانی شاعر قهرمانی که جان شيفتهاش زير ضربات چماقبهدستان بیمغز زخمی و خونآلود شد اما روح بلندش سکوت و زبونی اختيار نکرد. به تاريخ رهايی مردم جهان نگاه کنيد هيچ جا آزادی بدون خون شريفترين زنان و مرداناش به دست نيامده است. آگاهی و رهايی از دل مبارزه با جهل و تباهی سربلند میکند. سربلند باشيد زنان و مردانی که در اين شبهای تاريک مشعل آزادی و برابری را فروزان نگه میداريد. از اين که با تن و بدنی سالم اين نوشتهها را تايپ میکنم شرمنده هستم و بر زخمهای شما بوسه میزنم و ابر شما که برای رفاه و آزادی و زندهگی شرافتمند انسانی تلاش میکنيد تا اگر ما در اين ظلمت تباه شديم فرزندانمان رنگ زندهگی انسانی را ببينند و از شهد آن سيراب شوند درود میفرستم. 17 اسفند 84 پارک دانشجو روز و لحظهی ديگری شد در تاريخ مبارزهای انسان برای رسيدن به دنيايی انسانی درود بر شما که اين روز و لحظه را ساختيد. تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ اسفند ۱۴, یکشنبه ●در ستايش آزادی انسانی زنان
........................................................................................زنان در جامعهای ايرانی آنچنان حضوری فعال در اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و سياست دارند که اگر تنها بخشی از آنها امروز تصميم بگيرند ديالوگ حکومت را بپذيرند و اعلام کنند قبول ما میپذيريم که موجودی نيمهانسان هستيم و ديه و ارثمان نصف مردان است و خونبهایمان کمتر از ديهی بيضهی چپ مردان است. میپذيريم اين وظيفهی مردان است که نفقهی ما را بدهند. میپذيريم که اگر خيال قدم گذاشتن در کوی و برزن را داشته باشيم بايد فقط گردی صورت و دستهایمان تا مچ بيرون باشد و اگر قرار بود با نامحرمی صحبت کنيم ريگ در دهان بگذاريم تا حالت صدايمان مردان را به گناه نکشاند!... همهی اينها را میپذيريم و از فردا ديگر به کارخانه برای کار، به مدرسه برای تدريس به بيمارستان برای درمان به دانشگاه برای تعليم و تعلم... نمیرويم و در خانههایمان مینشينيم و به وظيفهی "فطری" و شرعیمان عمل میکنيم و به شوهرداری و پرورش فرزندان میپردازيم، تا مردان از دامنمان به عرش بروند و ما همچنان بر فرش خاکسترنشين باشيم. اين شما و اين اقتصاد و فرهنگ و سياست و اجتماع بگردانيدش و نفقهی ما را بدهيد شکمان را سير کنيد تا بسترتان را گرم کنيم! چه میشود؟ گفتن ندارد که تمام کشور در عرصههای مختلف فلج میشود. اقتصاد و اجتماع ايران، اقتصاد و اجتماع افغانستان طالبان نيست که بتوان قوانين ضدزن طالبانی را را در آن به اجرا گذاشت. هر چند حتا آن اقتصاد بدوی متکی به فروش موادمخدر هم تاب حذف زنان را نياورد. به هر حال اعتراض مدنی زنان در اعتصابی همهگانی برای کسب منزلتی متناسب با قدرتشان راهی است که اگر در آن گام بردارند بیشک موفق خواهند شد. هر چند اگر اکنون زنان میتوانند با پوششی بسيار متفاوتتر از آنچه حکومت میخواهد در کوی وبرزن و محيطهای کاری حاضر شوند، اگر توانستهاند در دادگاهها فراتر از قوانين موجود بخشی از حق خود را مطالبه کنند، اگر توانستهاند در دانشگاهها حضوری فعال داشته باشند و به سطوح بالای مديريتی دست پيدا کنند.. همه و همه به دليل قدرت حقيقی و مادی است که با رنج و مبارزه در خانه و محيطکار و صحنههای سياسی بهدست آورند. دو نکته و يک تذکر: نکتهای اول: صحبت از حقوق زنان، تقديس از جنسيت زن نيست. زنانی را میشناسم که بيش از هر مردی در ذهن و دلشان رسوبات فرهنگ مردسالارانه وجود دارد و کوتهفکرتر و مرتجعتر و عقبمانندهتر از بسياری از مردانی که میشناسم هستند. حتا زنان شبهروشنفکری که "زن بودن" و حتا "فيمنيسم" را بهانهای برای سنگرگرفتن پشت حقارتهای شخصيتیشان کردهاند و آنچه را مطالبه میکنند عملا در راه تحکيم فرهنگ مردسالارانه هزينه میکنند. زنانی که بيش از هر مردی به همجنسان خود ظلم میکنند؛ زنانی که گلوی زنی که جرات میکنند و به فرهنگ مردسالارانه پشت میکند و در مقابلاش میايستد را میدرند و هزار انگ و برچسب نثارش میکنند. زنانی که همجنسان خود را به حقارت پذيرش معشوقه داشتن شوهراناش وادار میکنند و موقعيت همجنس خود را که چارهای جز پذيرش اين حقارت ندارد در نظر نمیگيرند... دفاع از حقوق زنان دفاعای جنسيتی نيست دفاعای انسانی است. هر زن و مرد باشرفی که آزادی و برابری با تعريف انسانمدارانهاش را در سرمیپروراند در زندهگی خصوصی و در مبارزهی اجتماعی و فرهنگی بايد مدافع حقوق زنان باشد وگرنه ياوهگويی مرتجع بيش نيست. اما به هر حال زنان به دليل ماديت "زن بودن" معمولا بهتر از مردان حقوق و وضعيت زنان را درک میکنند و مردان بهتر است بيش از آنچه میتوانند در مورد زنان بگويند به حرف آنان گوش دهند و سعی کنند آنان را درک کنند و خود را نه آنچنان که خودشان میپندارند بلکه آنچنان که زنان فهميده و ورزيده در شناخت و دفاع از حقوق زنان میخواهند عمل کنند. خلاصه آن که رهبری مبارزه برای کسب حق برابری زنان در جامعهای برابر بايد به عهدهی خود زنان باشد و مردان پشت سر آنان و در کنارشان در اين مبارزه شرکت کنند. نکتهی دوم: اساماسها و ايميلهايی در مورد اجتماع 8 مارس(17 اسفند) در پارک دانشجو ساعت چهار بعد از ظهر منتشر شده است. از کم و کيف و برگزار کنندهگان آن اطلاعی ندارم اما اين اجتماعات خودجوش که توسط فعالين دفاع از حقوق زنان تشکيل میشود میتوانند چون چراغی در دل اين شبها روشنی بخش باشند. خبری هم که لوگوش را در کنار وبلاگام قرار دادهام حکايت از برگزاری مراسمی در روز پانزده اسفند ساعت 13 الی 18 در مرکز NGOها واقع در خيابان استاد نجاتالهی (ويلا) نبش ورشو ساختمان شمارهی دو مرکز NGOها با ايميل به دستم رسيده است. تذکر: خبررسانی نسبت به برگزاری اجتماعاتی اينچنينی به اين معنا نيست که خود من الزاما در آنها شرکت میکنم يا قصد تشويق و تحريک کسی را برای شرکت در اين اجتماعات دارم. هر کس بايد بنا بر تشخيص و مصالح و وجدان اجتماعی خودش عمل کند و هيچکس برای مبارزه کردن دينی به گردن کسی ندارد و هر کس تنها در مقابل وجدان خودش مسئول است و بس. آزادی "آزاد بودن" در دفاع نکردن از "آزادی" هم هست. تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ اسفند ۱۱, پنجشنبه ●اعدام و باز هم اعدام
........................................................................................![]() ![]() ![]() اعدام جنايتی سازمانيافته است که حکومتها برای تداوم قدرتشان ابداع کردهاند. امروز دو نفر در اهواز در خيابان سلمان فارسی به دار کشيده شدند تا بار ديگر شاهد اعدام آن هم به وحشيانهترين و بدویترين شکلاش باشيم. اعدام با جرثقيل و در جلوی چشم کودکان و مردم کوی برزن. خانمی که اخبار ساعت بيست و سی شبکهی دو را میگويد خبر اين اعدام را به کثيفترين و سبعانهترين شکل ممکن بيان کرد. خشونت خشونت ميآورد و مرگ مرگ... متاسفانه ظاهرا میخواهند موج جديدی از اعدام زندانيان سياسی را راه بياندازند و دوباره سالهای وحشت دههی شصت و تابستان خونبار 67 را تکرار کنند اما خيال باطلی است که در سر میپروارنند که ديگر آن روزگاران قابل تکرار نيست. چندی پيش کانون وبلاگنويسان ايران-پنلاگ طی بيانيهای نسبت به اعدام زندانيان سياسی هشدار داده بود. اين هشدار جدی است. و اعدامهای امروز که مانند سالهای گذشته بدون محاکمهی علنی، بدون هيئت منصفه و بدون حضور رسانههای جمعی و در اتاقهای دربسته حکماش صادر شده بود. خبرهايي هم شنيده ميشود مبني بر اين که حجت زماني را هم اعدام کردهاند. اعدام به هر شکل و بهانهای مذموم و غيرانسانی است اما اعدام زندانيان سياسی و عقيدتی بدون محاکمهی علنی و حضور هيئت منصفه و در ملاء عام به شيوههای قرون وسطايی ديگر فقط اعدام نيست! جنايتی سبعانه و ضدبشری است. تا نظر شما چي باشه؟ |
|