![]() |
۱۳۸۴ شهریور ۷, دوشنبه ●در ستايش تنهايی
........................................................................................تنها کسانی که تنهايی ژرف را تجربه کردهاند میتوانند به عشق پايدار دست يابند. عشق در هياهوی هيچ بازار مکارهیی به هم نمیرسد. خرد تباهی عشق است و حسابگری چون آبی که از سرمای قطب سرچشمه میگيرد آتشينترين عشقهای استوایی را به خاکستر حقير مصلحتانديشی بدل میکند. رسوایی در ذات عشق است و حسابگری رسوايی را برنمیتابد. عشق در لحظهی شکوهمند ناهوشياری جرقه میزند و در اعتماد مطلق جريان میيابد و همهی اينها به دست نمیآيد مگر به معجزهی تنهايی. هر زايشی از دل مرگی میرويد و عشق، مرگ تنهايی است و تنهايی مرگ وابستهگیهای بیشمار. میخواهم تنهاترين "تنها" باشم تا عاشقانهترين "عشق" در جانام شعلهور شود. بيگانه با آنچه مرا از خود بيگانه میکند. بيگانه از تمامی "داشته"هایام و بینياز از تمام "نداشته"هایام. بيگانه با تمام بيگانهسازها، با "خدا" با "هستی" با "عقل اعلای حاکم برجهان" با هر مفهوم مجرد و مجازی با هر واقعيت حقيقی که مرا از من میستاند تا "خود" را جايگزين "من" کند. بيگانه حتا با عشق، خودبسنده، از خود آغاز شوم و به خود ختم شوم تنهايی مطلق؛ چيزی شبيه مرگ چيزی که شبيه هيچ چيز نيست... نه! رياکارانه خود فريبی میکنم! وقتی میگويم "میخواهم "اين" شوم تا "آن" را به دست آورم" يعنی دارم حسابگری میکنم. اصلا وقتی "مینويسم" يعنی دارم از "تنهايی" میگريزم و به هياهوی جمع پناه میآورم... پيشآپيش در هر کلامی که بر صفحهی روبهرویام نقش میبندد همهمهی تکذيب کنندهگان و هلهلهی تاييد کنندهگان را میشنوم... آستان عشق و تنهایی رفيعتر از آن است که با لاف و گزافهای نمايشگرانه به کف آيد. پس بر گورم سنگی سفيد بیهيچ کلامی بگذاريد تا رهگذران کنجکاو به هلهله و همهمه بگويند: "در اينجا عاشقی خفته است که هراس از تنهايی هرگز مجال عاشق شدناش را نداد." تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ شهریور ۵, شنبه ●آزادي بيان و مذهب
........................................................................................به ما خبر رسيده است، در نوشتههايی که در دسترس عمومی گذاشتهاند، از اصلهايی بهنام آزادی قلم و بيان جانبداری میشود که مغايرت کامل با قانونهای خداوندی و وفاداری بیقيد و شرط مومنان به کليسای مقدس دارد و از اين راه، دشمنان دين را بهنفاقافکنی بهبهانهی برابری حق برای همهی افراد ممکلت، ياری میرساند. بايد يک بار ديگر بهعموم فهمانده شود که انکار تفاوتهای حقوق ميان مومنان و غيرمومنان، مخالف با مشيت خداوندی است. پاپ گرگوار شانزدهم، مجلهی چيستا سال بيستودوم، شمارهی 10، سردبير پرويز شهرياری. ۱۳۸۴ شهریور ۲, چهارشنبه ●عالمی ديگر ببايد ساخت و ز نو آدمی
........................................................................................عمل جامعهی نو سبب ظهور انسان نوی میشود که شالودهی منش وی دارای کيفيتهای زير خواهد بود: - تمايل به رها کردن تمام اشکال "داشتن" بهمنظور رسيدن به "بودن" کامل. - ايمنی، احساس هويت و اعتماد برمبنای ايمان به آنچه "هست" و بر پايهی نياز به پيوند، مصلحت، عشق، همبستهگی با جهان اطراف خود؛ بهجای تمايل داشتن، مالکيت و تسط برجهان که انسان را بردهی دارایی خود میکند. - قبول اين حقيقت که هيچکس و هيچ چيز غير از خود شخص، مفهومی بهزندهگی نمیدهد، اين استقلال راديکال و تبديل به شیء نشدن انسان میتواند شرط فعاليت کامل در راه علاقه به مشارکت با سايرين باشد. - در موقع و مقام حقيقی خود قرار گرفتن. - احساس لذت از ايثار و مشارکت، و نه از مالاندوزی و بهرهکشی. - عشق و احترام بهزندهگی با کليه مظاهر آن، با آگاهی به اينکه نه ماديات و قدرت که فناپذيرند، بلکه زندهگی و آنچه به رشد آن مربوط است مقدس است. - کوشش در کاهش آز، نفرت و توهم تا سر حد امکان. - زندهگی کردن بدون پرستش بتها و بدون توهم، زيرا انسان به مرحلهای رسيده است که نياز به اوهام ندارد. - گسترش ظرفيت عشقورزی توام با توسعهی ظرفيت تفکر انتقادی و غيراحساساتی. - پرهيز از خودشيفتهگی و قبول محدوديتهای اسفبار هستی انسان. - انتخاب رشد کامل خود و همنوعان بهعنوان هدف عالی زندهگی. - آگاهی به اينکه برای رسيدن به هدف بالا انضباط و احترام به واقعيت ضروری است. - همچنين آگاهی به اينکه اگر رشد از بنياد نباشد سالم نيست، و توجه به اختلاف بين خصوصيات زندهگی و نظم، و خصوصيات ويژهی مرگ. - توسعهی قدرت تخيل و تصور خود، ولی نه بهصورت فرار از رويدادهای غير قابل تحمل، بلکه بهصورت پيشبينی امکانات واقعی بهمنزلهی وسيلهای برای از ميان برداشتن آن رويدادها. - فريب ندادن ديگران، و فريب نخوردن از ديگران؛ ساده و بیتزوير بودن نقطه ضعف نيست، ولی نبايد ساده لوح بود. - احساس وحدت خود با تمام زندهگی، ترک هدف تجاوز به طبيعت، و مقهور کردن، استثمار و تخريب طبيعت. درک طبيعت و همکاری با آن. - آگاهی از اينکه شرارت و ويرانگری عواقب الزامی شکست در رشد است. - آگاهی از اينکه فقط اشخاص کمی دارای اين کيفيات در حد کمال هستند، بدون آنکه حرص رسيدن به اين هدف داشته باشد، زيرا اين حرص و آز خود شکلی از "داشتن" است. - شادی در فرايند زنده بودن يا رشد دائم، تا حدی که سرنوشت امکان آنرا میدهد، زيرا زندهگی کردن کامل آنچنان رضايتبخش است که نگرانی برای رسيدن يا نرسيدن به خواسته کمتر مجال خودنمايی میيابد. اريک فروم، داشتن يا بودن؟، ترجمهی اکبر تبريزی، انتشارات مرواريد، ص 231 (با تلخيص و تغيير شيوهی نگارش) تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ مرداد ۲۷, پنجشنبه ●کيش و مات
........................................................................................آخرين روز دولت خاتمی با ترور قاضی مقدس و انفجار بمبی در بريتيش ايرويز خاتمه پيدا کرد و دولت احمدینژاد کار خود را در حالی شروع میکند که با همگير شدن وبا در پايتخت، چهرهی اين کشور نفتخير با نيرویکار متخصص و گسترده در نزد جهانيان کشوری فقرزده و نيمهويران را تداعی میکند. کابينهی نظامی-اطلاعاتی احمدینژاد مرا ياد ژنرال چهار ستارهی شاه، ازهاری انداخت که برای مرعوب کردن مردم در اوج اعتراضات مردمی با صفی از ژنرالها به دستبوسی ديکتاتور، رو به موت، رفت تا دل مردم را خالی کند. اما قضای روزگار اين که ازهاری مضحکترين نخستوزير سالهای پس از کودتا و شايد تمام دوران پهلوی از کار درآمد! شعار "ازهاری بیچاره، ای سگ چهار ستاره، بازم بگو نواره!" تا پشت در کاخ شاه هم شنيده شد. اکنون نيز ظاهرا اين کابينه آمده است تا دل مردم را خالی کند اما دل کسی خالی نشده است. نگرانی وجود دارد، اما وحشت نه. به هر حال اين آخرين ورق بازی حکومتی است که تمام آسهایاش را قبلا رو کرده است و اکنون ورق ژوکر خود را روی ميز گذاشته است تا بازی باخته را بچرخاند. پيروزی احمدینژاد حاصل شکست اصلاحات اقتصادی هاشمی و شکست اصلاحات سياسی فرهنگی خاتمی است. هاشمی با شعار تعديل اقتصادی آمد و با گسترش تورم و بيکاری و فقر و فاقه رفت اما برنامههای اقتصادیاش را گذاشت و دولتی که به نام اصلاحطلب بر سر کار آمد از نظر اقتصادی همان راه را رفت و تمام چهرههای اقتصادیاش و تمام برنامههایاش همان چهرهها و همان برنامههای رفسنجانی بود و برنامه توسعه سياسی خاتمی هم صرف سرکوب انرژی آزاد شده از خيزش منتهی شده به دوم خرداد شد. پيروزی احمدینژاد از يک سو با شعار مبارزه با انحصار و فقر که حاصل برنامههای اقتصادی هاشمی-خاتمی بود به دست آمد و از سوی ديگر به دليل عدم توسعه سياسی و نهادهای اجتماعی مانند انجیاوها و احزاب و مطبوعات آزاد و سرانجام تقلب در مرحلهی اول که آن هم حاصل ناتوانی دولت خاتمی و شعار توسعه سياسیاش بود. هاشمی آمد تا سياست پوپوليستی و اقتصاد جنگی را اصلاح کند و حکومت را از سرنگونی قريبالوقوعاش نجات دهد و ديديم که به بنبست کشاندش و خاتمی آمد تا آن بنبست را بشکند و ديديم اوضاع با بنبست و انسداد ديگری روبهرو شد و اکنون احمدینژاد بازی را دوباره به سرمنشا پوپوليستیاش میخواهد برگرداند. احمدینژاد رويای سرکوب مخالفان در سايه حمايتهای پوپوليستی را در سرمیپروراند و نظام فراموش کرده است که هاشمی و خاتمی به دليل شکست آن سياستها و چون آن سياستها اصولا سياستهای حکومتهای باثبات نيستند به صحنه آمدند. جمهوری اسلامی دايرهوار به دوران اوليهاش بازگشته است اما آيا مردم اين زمانه مردم سال 59 هستند که بتوان به جبهههای جنگ فرستادشان؟ آيا احمدینژاد و نهاد رهبری حمايت کنندهاش میتواند حسين فهميدهیی برای زير تانک رفتن پيدا کند؟ ياد حکايت تهوع آوری افتادم: روزی مردی (و شايد زنی) در رستوارن نشسته بود و روزنامه میخواند و کاسهی سوپی روی ميز جلویاش قرار داشت. رند گرسنهیی از راه رسيد و چون مرد را در حال خواندن روزنامه ديد با ولع شروع به خوردن سوپ کرد و وقتی به انتها رسيد ديد ته ظرف موش مردهیی است تمام آنچه را خورده بود دوباره در کاسهی سوپ بالا آورد. مرد با خونسری روزنامه را کنار زد و گفت: "من هم قبلا به همينجا رسيده بودم." و در پايان اين پرسش باقی میماند. خاتمی که با شور و شوق و ساز نقاره و حمايت دانشجويان و روشنفکران و عامیترين مردم شهر و روستا و اقبال بينالمللی و گفتوگوی تمدنها سر کار آمد سرنوشتاش اين بود که آخرين نطق رسمیاش خواندن حکم رياست جمهوری احمدینژاد باشد، اکنون احمدینژاد که با وبا و ترور و بمب و شورشهای مردمی و اعتصاب غذای زندانيان سياسی و رویگردانیهای بينالمللی روی کار آمده است چه سرنوشت و اقبالی خواهد داشت؟ تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ مرداد ۲۴, دوشنبه ●اکنون نوبت کارگران است.
........................................................................................دکتر فريبرز رئيسدانا جزو روشنفکرانی بود که فريب تبليغات روزنامهی شرق در دفاع از هاشمی و شرکت در انتخابات را نخورد و به صف کسانی که نسبت به تغيير وضع موجود هراسان شده بودند و رويای زندهگی در زير سايهی پدر خوانده را در سر میپروراندند نپيوست. او مانند بسياری از روشنفکران و مبارزان سياسی و انقلابيون آزادیخواه و برابریطلب تا آخرين لحظه بر شرکت نکردن در انتخابات و افشای شعبدهبازی حقانيتبخشی به ناحقترين شگرد حکومت پای فشرد. کسانی که با ديدگاههای شبح آشنا هستند میدانند که نسبت به عملکرد و ديدگاههای آقای رئيسدانا انتقادات جدی دارم اما در کل مواضع سياسی و بعضا اقتصادی او را بسيار نزديکتر به خود میدانم تا نظرات نئوليبرالهای تازهبهدوران رسيدهی متفرعن شرقنويس.(با احترام به دوستان خوبی که به هر حال در شرق و ساير روزنامههای رسمی سعی در دفاع از منافع مردم دارند.) خواندن مصاحبه جالب و شجاعانهی آقای رئيسدانا را در شرق به دوستان توصيه میکنم. قسمت اول با عنوان:"دفاع از سوسياليسم در گفت وگو با فريبرز رئيس دانا سياست هاى عصر هاشمى و خاتمى غلط بود" و قسمت دوم:"موسوى چپ نبود بهزاد نبوى راست است" چند پاراگراف کوتاه از گفتوگوی آقای رئيسدانا را اينجا نقل میکنم تا اشتهای دوستان را برای خواندن مصاحبه طولانی ايشان برانگيزم. شرق:يعنى شما مى گوييد رقابت نمىتواند انحصار را از بين ببرد؟ رئيسدانا: انحصار دولتى را بگيريد به دست انحصار خصوصى بدهيد. من در بقيه عمرم اين ماموريت را كه دارايى يك ستمگر را بگيرم و به ستمگر ديگر بدهم، ندارم. من روى كارگران و نيروى كار مى خواهم كار كنم. آن آقايان كه اين را مى گويند جنگ شان را ادامه بدهند. همه شان سرشان را زير پتو كردند، چه شور و شعارى مى دادند و چه خودكشى مى كردند و چه گلويى مى دراندند كه فاشيسم مى آيد، آزادى را نجات بدهيم. پوپوليسم شكل مى گيرد. خب بايستيد مبارزه تان را بكنيد. شرايط رقابتى يك شرايط آزمايشگاهى است و وجود ندارد. كدام سوسياليست است كه با ابتكار هاى خصوصى مخالف باشد. اين چه تبليغى است كه براى شما كردند. اين چه راديو و تلويزيونى است كه ۲۶ سال است كه از ما ماليات مى گيرد و نمى گذارد من همين حرف را بزنم و بگويم چرا دروغ مى گوييد. چرا اقتصاد سوسياليست را خراب مى كنيد. چرا كارى مى كنيد كه احمدى نژاد بيايد. آن آرايى را كه نيرو هاى مترقى بايد از آن خودشان كنند. رئيسدانا: من طرفدار اجتماعى كردن توليد هستم. من مردمگرا هستم. برندگان انتخابات مهم ترين خاستگاهشان نوعى سرمايه دارى است كه از سوى برخى نهاد ها كه پيمانكارانى بزرگ شده اند و هاشمى رفسنجانى و بخش خصوصى و دولتى را رقيب خودشان مى دانند به ميدان آمدند و برنده شدند. در عصر پيروزى برخى ها، آقايان دموكرات منش! تقصير را به گردن مخالفان و منتقدان نيندازيد. ما كه در حكومت نبوديم. چپ يك روز هم در قدرت نبوده است. يك نظام طبقاتى در ايران حاكم است كه وضعيت خودش را ادامه مى دهد. من تحليل طبقاتى مى كنم. من با انواع و اقسام سرمايه مخالفم. اتفاقاً معتقدم سرمايه دارى دولتى بسيار وخيم عمل مى كند. به نظر من آقاى احمدى نژاد آمده نيرويى را جايگزين كند ولى وارث شمارى از بحران ها است و تشخيص درستش اين است كه عمده ترين بحرانى كه بدنه جامعه را تكان مى دهد بحران فقر و عقب ماندگى است. اين هم چيزى نيست جز سياست هاى غلط دولت رفسنجانى و خاتمى. هزاران بار گفته ايم. منابع فراوان در اختيارشان بوده كه خرج كرده اند و سرمايه دارى آن را خورده است و سالانه ۵/۳ ميليارد از كشور فرار كرده است. شرق: يكى از گله ها و نقدهايى كه از سوى طرفداران اقتصاد آزاد به چپ ها زده مى شود، اين است كه مى گويند چرا چپ ها اقتصاد آزاد را با سلطه برابر مى گيرند. چون آنها معتقدند كه ايده آل آنها بازارى است، رقابتى كه در اين بازار رقابتى توليدكنندگان به واسطه وجود رقابت مجبورند براى حفظ مشتريان خود كالاهايى باكيفيت تر و ارزان تر نسبت به گذشته به مصرف كنندگان ارائه دهند و مهمترين نتيجه چنين ساختارى آزادى انتخاب مصرف كننده است. چون اگر آزادى را از اقتصاد آزاد بگيريد اين پديده مفهوم خودش را از دست مى دهد. امپرياليسم بيش از همه با آزادى در تضاد است. تضاد بين اين دو را چپ ها ناديده مى گيرند. شما در مورد اين انتقاد چه پاسخى داريد؟ رئيسدانا: اين حرف ها را ايرانى ها مى گويند. در سطح جهان از اين نظريه هاى بى پايه و ياوه و حرف مفت نمى زنند. چون ۲۸-۲۷ سال است كه سلطه دارند، مى خورند و وابسته هستند و قبلاً هم در زمان شاه چنين بودند. دليلش هم اين است كه كلمه آزاد را حق ندارند كه استفاده كنند. اجازه بدهيد كلمه آزاد را نجات بدهم. اين اقتصادى كه آنها مى گويند اقتصاد يله و بى مهار است. آزاد واژه اى زيبا است و در فارسى مفهومش جدا است. مصرف كننده زمانى در انتخاب آزاد است كه درآمد داشته باشد، پس من كه طرفدار توزيع عادلانه درآمد هستم، بيشتر به آزادى مصرف كننده فكر مى كنم. شما صف طويل گدايان را جلو بوتيك ها حركت بدهيد. اين آزادى مصرف كننده است؟ براى يك قرص نان طرف در زندان است. كدام آزادى؟ از شدت فقر و محروميت ۳ ميليون معتاد داريم. به فكر اينها نيستند. تو هم مى گويى اين به من مربوط نيست. پس آزادى آن ۶-۵ درصد را مى خواهى. اگر اتومبيل وارد مى كنى، ۷۰-۶۰ ميليون قيمت دارد، من كه اقتصاددان مشهور اين كشور هستم، نمى توانم آن اتومبيل را بخرم. شرق: شما در انتخابات شركت كرديد. رئيسدانا: راى ندادم و راى هم نمى دهم. شرق: با دوستانى كه عضو كانون هستند يا روشنفكران عرفى كه در انتخابات شركت كردند بحث نداشتيد. رئيسدانا: آنها عضو كانون نيستند. من بچه هاى عضو كانون را نمى شناسم كه شركت كرده باشند. شرق: آقاى دولت آبادى... رئيسدانا:ايشان عضو كانون نيست. مدت ها است كه با كانون قطع رابطه كرده است و اعلام هم كرده كه من عضو هيچ سازمانى نيستم. ايشان نظر شخصى خودشان را داده و از نظر من نظر نادرستى بوده است. آقاى دولت آبادى يك نويسنده است و به عنوان يك فرد شركت كرده اند. روزنامه اعتماد مى دانست كه دروغ مى گويد ولى در نهايت ناجوانمردى نوشت فريبرز رئيس دانا گفته به كروبى راى بدهيد. من به روزنامه اعتماد زنگ زدم و گفتم ۴ _ ۳ ميليون در جيب تان بگذاريد چون مى خواهم دندان تان را خرد كنم تا به دندانپزشكان بدهيد. همه اينها نشان مى دهد كه چپ نشان گرا است و صندوق شما نياز به آراى افراد شناخته شده دارد. من اين بازى دموكراسى را ظلم و اهانت مى دانم. اينكه بيش از اين دو نفر يكى را انتخاب كنيد. اگر به دفاع از احمدى نژاد متهم نشوم؛ كه مى دانم نمى شوم چون اولين نامه انتقادى به ايشان را من نوشتم و در روزنامه صاحب قلم چاپ شد. نامه بعد هم كسانى به من زنگ زدند و گفتند آقاى رئيس دانا شما زود به رئيس جمهور شليك كرديد. گفتم از اين واژه ها به كار نبريد. بايد بگويم آنهايى كه رفتند به آن طرف (احمدى نژاد) راى دادند نفهميدند كه ايشان فرزند همان طرف (رفسنجانى) هست. آ نهايى كه گفتند به احمدى نژاد راى ندهيد متوجه نبودند ايشان فرزند همان حكومت و جريان است. تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ مرداد ۲۲, شنبه ●ابديت
........................................................................................بازيافتندش! چه را؟ - ابديت را. همان درياست که آميخته با خورشيد. روح جاودان من، به خواهش تو نظر میکند، به رغم آنکه شب تنها ست و روز شعلهور. پس تو رها میشوی از آرای بشر، از شوق همهگان و پرواز میکنی اين سان... آرتور رمبو، زورق مست، محمدرضا پارسايار، نشر نگاه معاصر، ص124 آرتور رمبو، زورق مست، محمدرضا پارسايار، نشر نگاه معاصر، ص124 آرتور رمبو در ويکيپديا اين مقاله را همين لان در ويکيپديا نوشتم دوستان ميتوانند بروند گسترشاش بدهند. تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ مرداد ۱۹, چهارشنبه ●ويکیپديا و سوسياليزم
........................................................................................تعريف انسان در جوامع طبقاتی و بهخصوص شاخصترين اين جوامع يعنی جامعهی سرمايهداری تعريفی معوج و متناقض است. طبق تعريفی که از انسان ارائه میشود. انسان گرگ انسان است و هر انسان به خود ختم میشود. خودمحوری و خودخواهی اساس اين نظام را تشکيل میدهد و از سوی ديگر خود اين "خود" از "خودش" بيگانه میشود. در واقع در اين نظامها "جمع" و "جامعه" و انسان به عنوان "نوع" فراموش میشود و "فرديت" جای همه چيز را میگيرد و سپس اين "فرديت" بیگانه شده از "نوع" و "جامعهی انسانی" از خودش هم بیگانه میشود. همه چيز را میدهم تا خودم را به دست آورم، خودم را میدهم تا همه چيز را به دست آورم. اين تراژدی زندهگی در جامعهی سرمايهداری است. در جامعه سرمايهداری همه چيز "کالا" میشود و تمام کالاها به يک "کالا" ترجمه میشود: "پول" تو به عنوان "موجود" هر نيازی که داشته باشی بايد نيازت را به "پول" تاويل کنی و وقتی "پول" داشتی تازه "نياز"هایات شکل میگيرد. "خود" را میفروشی تا "پول" به دست بياوری اما تمام پولهای جهان را که بدهی نمیتوانی "خود" را بازخريد کنی. بدون "فروش خود" و بدون "رقابت" برای "فروش خود" جامعه سرمايهداری وجود نخواهد داشت و به همين دليل است که اين باور نادرست شکل گرفته است که گويا بدون اين "خودفروشی" و "رقابت" هيچ جامعهیی وجود نخواهد داشت. اين که اين باور نادرست است موضوع بحث من نيست مسئلهی من اين است که "انسان" میتواند تعريف ديگری داشته باشد. در اين تعريف "انسانها" گرگ يک ديگر نيستند و "رقابت" ديگر به مفهوم رقابت برای تنگ کردن فضای ديگری و گسترش فضای حياتی "خود" نيست. اين جملهی رايج در نظام سرمايهداری که "اين مسئلهی "تو" ست" محو میشود. مسئلهی "من" مسئلهی تمام "انسانها"ست و مسئلهی تمام انسانها" مسئلهی "من"! ديگر "هر چقدر پول داشته باشی آش نمیخوری" هر چقدر نياز داشته باشی آش خواهی خورد. "جامعه انسانی" از قانون "ظروف مرتبط" پيروی خواهد کرد. تا آخرين ظرف خالی است هيچ ظرفی پرنمیشود. خوشبختی امری فردی و رابينسون کروزوئی نيست... وقتی جامعه سوسياليستی که در آن تضاد "انسان" به عنوان "فرد" با "انسان" به عنوان "نوع" حل شده است و فرد و جامعه يکی هستند نه دو مقولهی جدا مطرح میشود زبان دراز، ناانسانهايی که با همان تعريف "انسان گرگ انسان است" به جامعه انسانی نگاه میکنند، به ياری چشم تنگشان میآيد که "مگر ممکن است. اگر رقابت نباشد... اگر آدمها برای پول بيشتر و درنتيجه رفاه بيشتر کار نکنند ديگر کسی کار نمیکند هرجومرج میشود اگر انسانها رها شوند همديگر را میدرند.." چون خوشبختی و برخورداری نسبی است درواقع آنانها تلاش نمیکنند تا بهرهمندتر شوند تلاش میکنند تا از ديگران بهرهمندتر باشند و در اين مسابقهی جنونآسا تا پایگور میدوند بدون آن که به خود نهيب بزنند:"آهای به کجا چنين شتابان!؟" همهی اينها را گفتم تا بگويم "ويکیپديا" فرهنگنامهیی است که با تعريف سوسياليستی از "انسان" شکل گرفته است. اين دايرهالمعارف توسط کسانی که "کار" را فقط به خاطر "کار" و فعاليت انسانی را به دليل "انسان" بودنشان دوست دارند به وحود آمده است. شما میتوانيد در اين فرهنگنامه، مادهی جديدی را بهوجود بياوريد يا موضوع نوشته شده توسط ديگران را ويرايش کنيد. هيچ ترتيب و آدابی مگر ترتيب و آداب عام انسانی وجود ندارد. کافی است آدم باشيد تا بتوانيد در اين فرهنگنامه مطلب بنويسيد، مطالب ديگران را ويرايش کنيد و يا صرفا با خواندن موضوعات متنوع از آن بهرهمند شويد. ويکیپديا در بيشتر زبانهای رايج دنيا فعال است و زبان فارسی هم دارد جای خود را باز میکند. اکنون در زبان انکليسی نزديک 500 هزار عنوان و مطلب و مقاله وجود دارد که تماما توسط داوطلبين با نام يا حتا بینام بدون دريافت کمترين وجهی تهيه شده است. در زبان فارسی تا کنون حدود 5 هزار عنوان و مطلب و مقاله درج شده است. پيشنهاد میکنم همين الان به ویکیپدیا:راهنما مراجعه کنيد و با چم و خم نوشتن و خواندن و ويرايش کردن در ويکیپديای فارسی آشنا بشويد. قبل از اين که دستبهکار نوشتن شويد پيشنهاد میکنم در "گودال ماسهبازی" تمرين کنيد. کار کردن با ويکیپديا بسيار ساده است اگر چند مطلب نوشته شده را ويرايش کنيد موضوع دستتان میآيد فقط مراقب باشيد که خراب کاری نکنيد. چند پيشنهاد: 1- چون نحوی نوشتن کلمات با خط موجود فارسی متفاوت است پيشنهاد میکنم قبل از ايجاد مادهی جديد مطمئن شويد که آن ماده وجود ندارد تا از دوباره کاری پرهيز کنيد. 2- ماسهبازی را قبل از ساختمانسازی تمرين کنيد. 3- برای خود نام مشخص کاربری درست کنيد اينجوری پيگيری کار براتون سادهتر میشه. 4- قبل از ذخيره کردن هر مطلب نخست "پيشنمايش" را انتخاب کنيد تا از حاصل کار مطمئن شويد. 5- قبل از اين که دستبهکار نوشتن شويد چند صفحه را بياوريد و روی دکمهی "اين صفحه را ويرايش کنيد" بزنيد و با چموخم کار آشنا بشويد اما حواستان باشد که دکمهی ذخيره را نزنيد و حاصل کار ديگران را خراب نکنيد. 6- برای ديدن آخرين مطلب نوشته شده يا ويرايش شده روی "آخرين تغييرات" بزنيد. 7- حتما منابع را ذکر کنيد. 8- بر شهوت ويرانگری خود غلبه کنيد و به فکر ساختن و اصلاحکردن باشيد نه نابود کردن. خلاصه اين که انسان باشيد. انسان سوسياليستی عاشق انسانيت. چند تا کارهای من: هنوز يک هفته نشده است که بهطور جدی با ويکیپديا کار میکنم و برای خودم نام کاربری درست کردم در اين يک هفته چند مقاله و مطلب نوشتم که برای نمونه لينک بعضیها را اينجا ميارم. غياثالدين جمشيد کاشانی ایرن ژولیو کوری فردریک ژوليو کوری کتابهای ترجمه شدهی مارکس به فارسی جيمز چدويک مدل اتمی لنارت کانون وبلاگنويسان ايران (پنلاگ) تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ مرداد ۱۵, شنبه ●ايران کردستان، کردستان ايران
........................................................................................![]() ايران کردستان، کردستان ايران کسانی که دم از ايران يکپارچه میزنند هرگاه در گوشهیی از اين سرزمين فريادی برای آزادی و رهایی از زير يوغ بردهگی بلند میشود سکوت اختيار میکنند يا به تخريب مبارزات مردم آن خطه برمیخيزند و سعی میکنند با قومی و نژادی خواندن آن مبارزات، منزویاش کنند و دست حکومت را برای سرکوباش باز بگذارند و با اين کار عملا به عقايد جداییطلبانه و قومی در آن خطه دامن بزنند. امروز مردم کردستان ايران به عنوان بخشی از مردم ايران که مانند همهی ما زير بار رنج مشترکی هستند برای همان مطالباتی که همهی ما داريم دست به اعتراض گسترده زندهاند و روز 16 مرداد را به عنوان روز اعتصاب سراسری در کردستان انتخاب کردهاند و اکنون ما در مقابل آزمونی قرار گرفتهايم و بايد ببينيم چه خواهيم کرد؟ آيا صدای اعتراض مردم کردستان را به گوش جهانيان میرسانيم؟ آيا جنبش مردم کردستان را به عنوان بخشی از جنبش فراگير مردم ايران قلمداد خواهيم کرد؟ يا با سکوت يا کم اهميتدادن به آن و با قومی و جدایطلبانهخواندناش عملا سعی در رشد تفکرات قومی در آنجا خواهيم کرد؟ فراموش نکنيد ما برای تغيير نام آبراههیی در جنوب کشورمان تومارها تهيه کرديم و نام وبلاگهایمان را تغيير داديم حال بايد ديد امروز برای همبستهگی با مردم کردستان ايران چه میکنيم؟ به وبلاگهای مختلف برويم و ببنيم چه کسانی با اين حرکت اعلام همبستهگی میکنند و چه کسانی سکوت میکنند که پنداری هيچ اتفاقی نيفتاده است و بعد بياد بياوريد هر وقت موضوع انتخابات يا دفاع از جريانی درون حکومت پيش میآيد چه کسانی چادر به کمر میبنند يا پاشنهی کفششان را ورمیکشند و هر کس به هياهوی آنان نپيوندد را به منفعل و مزدور و بیعمل و... و القابی اينچنينی منتسب میکنند. دفاع از ايران يکپارچه و آزاد و برابر و دموکراتيک با همبستهگی و دفاع از هر قيام و جنبش حقطلبانهیی که در گوشهوکنار آن انتفاق میافتد ميسر است. اگر امروز از جنبش و اعتصاب مردم کردستان به عنوان بخشی از مردم ايران دفاع نکنيم فردا هيچ حرفی برای شعار جداییطلبانهی آنان نخواهيم داشت. مردم کردستان تا کی تحمل میکنند که در رنجهای مردم ايران شريک باشند و بهای بيشتری از تک تک ما بپردازند اما ما دست ياریشان را نفشاريم و تنها رهایشان کنيم. جداییطلبان و پانايرانيستها دو روی يک سکهی تقلبی هستند با دفاع از مبارزات مردم کردستان اين سکهی تقلبی را افشا کنيم و به مبارزات مردم ساکن در غرب ايران به عنوان بخشی از مبارزات تمامی مردم ايران در دل مبارزهیی جهانی برای آزادی و برابری و آبادانی بپيونديم. تا نظر شما چي باشه؟ ۱۳۸۴ مرداد ۱۱, سهشنبه ●اين رزم را سر باز ايستادن نيست
........................................................................................اين رزم را سر باز ايستادن نيست مبارزات مردم ايران در اين سالها از افت و خيرهای زيادی برخوردار بوده است اما هرگز سال و ماهی را نمیتوان سراغ گرفت که در گوشهیی از اين سرزمين پهناور قيام و شورشی برای دستيابی به آزادی و برابری و حقوق بنيادی انسانی در جريان نباشد. مهم نيست چاشنی اين قيامها و شورشها را چه عاملی فعال کرده باشد مهم اين است که سلبکنندهگان آرامش از زندهگی مردم هرگز روز و شبی را آسوده سپری نکردند و هميشه درست هنگامی که در بوق و کرنا میدميدند که مردم ايران يکپارچه آنان را حمايت میکنند مجبور به سرکوب و کشتن مردم ناراضی شدند. اکنون مردم بسياری از شهرهای غربی کشور از مهاباد تا سنندج در تب قيام مردمی میسوزد. ديروز راهپيمایی آرام مردم توسط نيروهای ضدشورش در سنندج مورد هجوم قرار گرفت. نيروهای ضد شورش میخواستند راهپيمایی دويست نفرهی مردم را سرکوب کنند غافل از اين که شعلهی کوچک اين راهپيمایی را روی انبار باروت خشم خفتهی مردم پراکننده کردند و ساعتی نگذشت که شهر سنندج يکپارچه در آتش قيام شعلهور شد. سياستبازان حرفهیی که شب برای گنجی اشک تمساح میريزند و صبح با کف و سوت و هلهله و شادی "لبخند روباه" را بدرقه میکنند بيش از هر کسی از قيامهای مردمی وحشت دارند. هزار پرده بازی میکنند تا دشمنی با نظام را در حد دشمنی با "فرد" فروبهکاهند و از آن سو "رهبری فردی" را جايگزين انقلاب مردمی کنند. اصفهان يا اهواز يا خراسان يا کوی دانشگاه يا مهاباد و اشنويه و سنندج همه جا يک قيام در جريان است قيام برای زندهگی انسانی و آزاد و برابر اين خواست جمعی با هيچ نيرويی قابل سرکوب نيست. اين روزها چندين نفر از مردم در شهرهای مختلف کردستان کشته شدهاند و طبق خبرهایی که منتشر شده است ديروز حداقل سه نفر در سنندج شديدا زخمي شدهاند و تعداد زيادي بازداشت شدهاند. خون اين مردم بیدفاع، که هيچ نمیخواهند مگر زندهگی در خور انسان، هدر نخواهد شد و افسوس و صدافسوس که در اين سرزمين نفرين شده برای کشيدن نفس عميق بايد از جان مايه گذاشت. مردم سنندج را تنها نگذاريم و اجازه ندهيم در هياهوی بدرقهها و خوشآمدگوییهای جناحهای رژيم اين صدای حقطلبانه خاموش شود. لينکهای مرتبط گزارشات لحظه به لحظه از درگیری ها در سنندج، مرکز کردستان ابعاد درگيرى مردم در شهر سنندج به وسعت كل شهر بود خبر فوری از سنندج معاون سياسي و امنيتي استاندار كردستان در گفتوگو با فارس رييس اطلاع رساني نيروي انتظامي کردستان در گفت و گو با ايلنا (يه جاي ادم دروغگو) پينوشت: صبح صدای انفجار مهيبی شنيدم الان در وبلاک آشپزباشی عزيز نخواندم که بمبی در جلوی دفتر خصوط هواپيمایی انگليس منفجر شده که خوشبختانه تلفات جانی نداشته البته صدای آژير آمبولانس و ماشين آتشنشانی زياد شنيده میشد. تا نظر شما چي باشه؟ |
|