![]() |
۱۳۸۳ اسفند ۸, شنبه ●
........................................................................................و سخن گفتن نفس جنايت شد! بازجويان به تنگ آمده شيوه ديگر كردند، و از آن پس سخن گفتن نفس جنايت شد. احمد شاملو انتشار خبر 14 سال محکوميت برای آرش سيگارچی آنچنان حيرتانگيز است که نوشتن دربارهی آن را دشوار میکند. برای اين که غيرمنطقی بودن و ناعادلانه بودن اين حکم را بررسی کنيم سادهترين کار اين است که به قوانين جرايم و مجازاتهای عمومی نگاهی بياندازيم. دوستانی که از قوانين کشورهای دارای قوانين پيشرفتهی متکی به حقوق بشر اطلاع دارند میتوانند در اين زمينه مثالهای مختلفی بياورند که برای چه جرمهایی مجازاتی به اين سنگينی تعيين میشود. اما من خواستم فقط چند قانون از قوانين جاری کشور را شاهد بياورم تا بدانيد عمل آرش سيگارچی مشابه چه اعمالی مجازات میشود. طبق مادهی 207 قوانين جاری کشور "هر گاه مسلمانی کشته شود قاتل قصاص میشود و معاون در قتل عمد به سه سال تا 15 سال حبس محکوم میشود." بالاترين و شديدترين حکمی که برای معاونت در قتل داده شده است 15 سال حبس است و آرش سگارچی به 14 سال حبس محکوم شده است! به عبارت ديگر اگر آرش در قتل کسی شرکت داشت بين سه تا حداکثر 15 سال زندان محکوم میشد. طبق مادهی 208- "هرکس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته يا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و اقدام وی موجب اخلال در نظم جامعه يا خوف شود و يا بيم تجری مرتکب يا ديگران گردد موجب حبس تعزيری از سه تا 10 سال خواهد بود." به عبارت ديگر اگر آرش کسی را کشته بود و آن شخص شاکی خصوصی نداشت يا رضايت داده بود اما اقدام او موجب وحشت و اخلال در نظم جامعه بود يا باعث میشود دوباره بورد قتل انجام دهد جداکثر به ده سال زندان محکوم میشد و اکنون به 14 سال زندان محکوم شده است. مادهی 654- هر گاه سرقت در شب واقع شده باشد و سارقين دو نفر يا بيشتر باشند و لااقل يک نفر از آنان حامل سلاح ظاهر يا مخفی باشد در صورتی که بر حامل اسلحه عنوان محارب صدق نکند جزای مرتکب يا مرتکبان حبس از پنج تا پانزده سال و شلاق تا (74) ضربه میباشد. مادهی 657- هر کس مرتکب ربودن مال ديگری از طريق کيفزنی، جيببری و امثال آن شود به حبس از يک تا پنج سال و تا (74) ضربه شلاق محکوم خواهد شد. کليه مواد ذکر شده از کتاب مجموعهی جرايم و مجازاتها چاپ 1381 نقل شده است. اين ليست را میتوان همچنين ادامه داد و به موارد جالب و حيرتانگيزی رسيد. موضوع از اين قرار است سخن گفتن در اين کشور بالاترين جنايت است. سخنی که حتا در حول و حوش خطوط قرمز نظام صورت میگيرد. آرش سيگارچی وبلاگی علنی و با نام مشخص دارد و اگر به وبلاگاش مراجعه کنيد حرف آنچنانی هم نزده است فقط حرفی زده است که ظاهرا در چارچوب حاکميت نيست. انتقاد از حاکميت وقتی از درون آن صورت نگيرد جنايتی نابخشوده است بگذريم که حتا نقد بخشی از حاکميت توسط بخش ديگری که قوهی قضاييه را در دست ندارد هم بدون مجازات باقی نمیماند. سرنوشت مردمی که در کشوری زندهگی میکنند که قاتلها و دزدها و جيببرها مجازاتی به مراتب کمتر از نويسندهگان و روزنامهنگاران و وبلاگنويسان در انتظارشان است همين است که میبينيم. چند لينک مرتبط بيانيهی کانون وبلاگنويسان ايران-پنلاگ در مورد دستگيری آرش سيگارچی. بيانيهی کانون وبلاگنويسان ايران-پنلاگ در مورد حکم آرش سيگارچی تومار برای اعتراض به محکوميت آرش سيگارچی آقای خاتمي ! آرش سيگارچي به ۱٤ زندان محکوم شده است برای آزادی وی اقدام کنيد کميتهی دفاع از آرش سيگارچی و مجتبا سميعینژاد تا نظر شما چی؟ ۱۳۸۳ اسفند ۶, پنجشنبه ●
........................................................................................پرواز را بهخاطر بسپار دلم گرفته است دلم گرفته است به ايوان میروم و انگشتانام را بر پوست کشيدهی شب میکشم چراغهای رابطه تاريک اند چراغهای رابطه تاريک اند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به ميهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی است فروغ فرخزاد هر روز بامدادان پنج شش پرندهی نازک اندام پشت پنجره میخواند و مرا بيدار میکند. پرندهی کوچکی است که امروز ديدماش روی ميلهايی که درخت نازک تازه کاشتهیی را نگه داری میکند. پرنده در توفانِ برف خودش را به روی دو پای نازکاش به زور نگه داشته بود با پای داری میخواند و من در اتاق گرمام می لرزيدم. کنجکاو تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ اسفند ۲, یکشنبه ●
........................................................................................ديگر نشود حسين زنده! در وبلاگ شراگيم عزيز شعری از ايراج ميرزا نوشته شده است که اول و آخرش اين است: بيچاره چه ميکشی خودت را ديگر نشود حسين زنده کشتند و گذشت و رفت و شد خاک خاکش علف و علف چرنده ......... هی گو که حسين کــفن ندارد هی پاره بکن قبای ژنده گر زنده نشد عــنـم به ريشت گر شد عـن تو به ريش بنده !(دوستانی که به شعرهای ايرج ميرزا علاقه دارند میتوانند به وبلاگ خود ايشان هم مراجعه کنند و در آخرين پستشان شعر چادر را بخوانند.) نزديک يک قرن از سروده شدن اين شعر میگذرد و شاعر آن ايرج ميرزا در هنگام سرودن و انتشار اين اشعار و تا هماکنون مورد احترام بوده است. اين شعر ايرج ميرزا که مستقيما عقايد خرافی در بين مردم را هدف قرار داده است مشتی نمونهی خروار از شعر و داستان و نمايشنامه... است که بعد از مشروطه به اين طرف برعليه باورهای خرافی يا عقايد مذهبی پديد آمده است و منتشر شده است. صد سال پيش که مردم ايران نسبت به اکنون به شدت مذهبیتر بودند سرودن و انتشار اين گونه اشعار هيچ واکنش منفی در بين مردم برنيانگيخته است و معلوم نيست چرا پس از صد سال اکنون انتقادی به مراتب مليحتر از اين به بهانهی مذهبی بودن مردم اجازهی انتشار پيدا نمیکند؟ اين که دکانداران دين که حکومت را به دست گرفته اند برای تعطيل نشدن دکانشان و از سکه نيفتادن بازارشان بخواهند چنين الغا کنند که مردم ايران از ديگ غيرت دينی در جوشوخروش هستند و اگر کسی بگويد بالای چشم فلان ائمهشان ابروست خون به پا میکنند امر طبيعی است اما آيا براستی ميزان و نوع مذهبی بودن مردم ايران چقدر است؟ جوامع ديکتاتوری که گردش اطلاعات در آن مخدوش است همه چيز با حدس و گمان صورت میگيرد در مورد مذهبی بودن مردم ايران عدهیی میگويند 80 درصد مردم ايران مذهبی هستند مذهبیهای متشرع و مقيد به شرع و اصول و فروع دين و گروه ديگر معتقد هستند 80 درصد مردم ايران با دين مخالف هستند و هيچ سنخيتی با دين و مذهب و اسلام و تشيع ندارند. حقيقت کجاست؟ گروه اول که معتقد اند مردم ايران مذهبی هستند؛ به رونق بازار امامزادهها بهخصوص امام رضا و حضرت معصومه و يا حتا چاه جمکران به مبالغ زيادی که در صندوقهای جمعآوری صدقات ريخته میشود، به صف شلهزردخورها و سينهزنان و زنجيرزنان... اشاره میکنند. و گروه دوم اشارهشان به مصرف بالای مشروبات الکلی، حرفهای کفرآميزی که در تاکسی و اتوبوس و مهمانی شبانه رد و بدل میشود... است. اين که بسياری از نمايشهای مذهبی مانند رفتن به حرمهای مذهبی يا مکانهای بسيار مجهولالهويهیی مانند جمکران يا همين بساطی که در روزهای عزاداری عاشورا اتفاق میافتد و در بين جوانان به حسين پارتی شهرت پيدا کرده است ناشی از تبليغات شبانهروزی رسانههای حکومت و نبودن تفريحات جایگزين است و با تغيير حکومت محو میشود شکی نيست اما هنوز جای اين سوآل باقی است که اعتقاد مذهبی در بين مردم ايران از چه عمقی برخوردار است؟ من تقريبا شکی ندارم که اکثريت مردم ايران حکومت مذهبی را نمیخواهند يعنی به اين نتيجه رسيدهاند که دين بهتر است از سياست و حکومت جدا شود اما در مورد اين که چقدر هنوز مذهبی و ديندار هستند به نظر میرسد قضاوت به اين سادهگی نباشد. نمیدونم نظر شما چيه؟ واقعا چقدر مردم ما مذهبی هستند؟ نظام بعد از جمهوری اسلامی در مورد مذهب چه برخوردی بايد داشته باشد؟ تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ بهمن ۲۹, پنجشنبه ●
........................................................................................دم و بازدم خانم الياتی وبلاگستان دنيای جالبی شده است. اگر هزار تيکه شوی و هر تيکهات هزار جا سرک بکشد باز وقت کم میآوری؛ بهخصوص اگر سليقهی رنگووارنگ داشته باشی و بخواهی از شعر و ادبيات و سياست و فيزيک و رياضی... چيز دندانگير جديدی بيابی... همهی اينها را گفتم تا بگم دیشب در کليک از اين لينک به اون لينک از وبلاگ mitraelyati سر درآوردم که توسط خانم ميترا الياتی نوشته میشود. خانم الياتي را میشناسيد نويسندهی توانا و انسان دوستداشتنی است که قبلا هم از او در اين وبلاگ نوشته بودم. ا (قسمتی از مادمازل کتی و اينجا دومين دورهی جايزهی هوشنگ گلشيریامشب) اما نمیدانستم ايشان وبلاگ دارند به همين دليل از ديدن وبلاگ ايشان ذوق زده شدم و گفتم خوبه به شما که به داستان و سبک ايشان علاقهمند هستيد بگم تا سری به وبلاگشان بزنيد. قسمتی از آخرين داستان ايشان را که در وبلاگشان نوشتهاند نقل میکنم برای برانگيختن اشتهای دوستان: دم و باز دم براي رضا تقوي خواهر زاده ام ميلا د ‘كه دانشجوي سال اول رشته ي باغباني است ‘ در شعرهايش هنوز هم محض احتياط ‘ گل سوسن را " شما" خطاب مي كند ! مثل هميشه از گرد راه نرسيده ‘مي پرسد: داستان تازه چه خبر ? چيز تازه اي نوشتين؟ از كجا بداند ‘ و چرا بداند و چه فايده كه بداند وقتي شبها جنازه ام از سر كار به خانه بر مي گردد ‘ با وعده ي امشب را بخواب و از فردا شب بكوب بنويس است ‘كه خودم را مي كشانم به رختخواب ؟ دو فنجان چاي مي ريزم و با ظرف ميوه مي گذارم روي ميز‘ صندلي را عقب مي كشم و مي نشينم رو به رويش . از چند ماه پيش به اين طرف ‘ حسابي استخوان تركانده . بلند و تو پر و باريك . معلو م است آب و هواي رشت به او ساخته. با دل سير نگاهش مي كنم . موهاي مرتب و كوتاه ‘ خوش قيافه ترش كرده . مي گويد در سايت ادبي " گيلماخ " مسئوول كار گاه داستان شده . مي گويد سايت اش حسابي گل كرده و چه و چه... مي گذارم هر چه دل تنگش مي خواهد بگويد ‘ بگويد . و مي گويد كه شعر گفتن را رها كرد ه و سفت و سخت چسبيده به داستان ! وعاقبت مي رود سر اصل مطلب. - يه داستان تازه نوشتم . حوصله ي شنيد نش رو دارين؟ به او نمي گويم كه تازگيها توي مود شنيدن و خواندن و نوشتن نيستم . به اوهرگز " نه " نخواهم گفت . در هيچ شرايطي . هيچ وقت. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ بهمن ۲۶, دوشنبه ●
........................................................................................ما وبلاگنويسان مدافع آزادی بيان هستيم! زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست در حق ما هر چه گويد جای هيچ اکراه نيست. تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند؛ عرصهی شطرنج رندان را مجال شاه نيست. حافظ اين که در فضای ديکتاتورزدهی ايران بتوان در روزنامههای دارای رانت، دروغ گفت و تحريف کرد و اتهام زد و از هر برخوردی مصون ماند ظاهرا موجب شده است افرادی مانند حسين درخشان تصور کنند میتوانند وبلاگستان را کيسهی خود بشمارد و در فضای باز اينترنت و در روز روشن و جلوی چشم همگان دروغ بگويند و تحريف کنند و افترا بزنند و از داوری مصون بمانند. ايشان می نويسند:"حالا ببینید در حالی که در زمان دستگیری بابک غفوریآذر و امید معماریان و بقیه هیچ عکسالعملی نشان ندادند، برای یکی از فک و فامیلهایشان..." اين ادعا دروغ است. پنلاگ در تاريخ 24 دیماه 83 پس از پايان انتخابات شورای دبيران و ساير ارکاناش رسما تشکيل شده است به همين دليل در زمان دستگيری اشخاصی که ايشان به آن اشاره میکنند موجوديت رسمی نداشته است که واکنش نشان دهد اما در اولين بيانيهی رسمی خود که خطاب به کوفی عنان است و در اول بهمن ماه در پنلاگ منتشر شده است. آمده است:" اکنون که کارشان با کتاب و روزنامه تمام شده به سراغ اینترنت آمده اند. جوانان ایران تشنه ی آگاهی و اندیشه های نو هستند. اینترنت تنها روزنی است که جوانان از راه آن نقبی به جهان بیرون می زنند. حکومت اسلامی در تدارک بستن این روزنه است. آنها اینترنت را سانسور و فیلتر می کنند. کاربران اینترنتی، وب لاگ نویسان و روزنامه نگارانی – که آثارشان در اینترنت منتشر می شود – را دستگیر و زندانی می کنند. وب لاگ نویسان و روزنامه نگاران بر خلاف ماده ی پنجم بیانیه حقوق بشر که : « هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ستم گرانه ، ضد انسانی یا تحقیر آمیز قرار گیرد» ، شکنجه می شوند و به زور از آنها اقرارهای ساختگی می گیرند و آنها را در رسانه های همگانی تحقیر می نمایند. خانواده هایشان را مورد آزار قرار داده و آنها را مجبور به پرداخت وثیقه های سنگین مالی می کنند. آقای ابطحی معاون سابق رئیس جمهور به تمامی موارد گفته شده و نقض حقوق بشر توسط قوه ی قضائیه حکومت اسلامی اعتراف کرده است." بيانيهی دوم پنلاگ که در مورد "آرش سيگارچی" است با اين عبارت آغاز میشود:"هنوز رسوایی شکنجهی وبلاگنويسان و اعترافگرفتن از آنها در جريان است که روزنامهنگار و وبلاگنويس ديگری دستگير شد." هم "آرش سيگارچی" چنان که آقای درخشان ادعا میکند پسرخالهی ما نيست و هم مجددا صرحتا در آغاز بيانيه به موضوع پروندهی وبلاگنويسان اشاره شده است. در ضمن قبل از تشکيل رسمی پنلاگ در زمان دستگيری اميد معماريان و ساير وبلاگنويسان در 30 شهريور بيانيهیی با امضای "جمعی از اعضای کانون وبلاگنويسان ايران (در حال تاسيس)" در وبلاگ اعضای پنلاگ منتشر شد که به اين دستگيریها اعتراض شده است و در آن آمده است:"به اين دستگيریها جدا از نوع "انديشه" يا "بيان" دستگيرشدهگان اعتراض داريم و از تمام مجامع مدافع "آزادی بيان" میخواهيم با فشار آوردن به حکومت ايران آزادی فوری و بدون قيد و شرط دستگير شدهگان را فراهم آوردند. بیشک رئيس جمهور ايران نسبت به اين دستگيریها مسئول است و نمیتواند از مسئوليت خود شانه خالی کند. مردم ايران حق خود میدانند او را به عنوان بالاترين مقام اجرایی کشور مسئول اين دستگيریها بدانند" ما خودبزرگبين نيستيم که بگوييم اين بيانيه موجب شد که خاتمی کميتهی رسيدهگی به وضع بازداشت شدهگان اينترنتی را تشکيل دهد اما آيا اين نشان از موضوعگيری درست ما ندارد؟ در همان بيانيه نوشتيم که:" آزادی انديشه و بيان جزو بديهیترين و جهانشمولترين آزادیهای فردی و جمعی است که با خود عهد میبنديم هرگز برسر آن با هيچ حکومت و دولتی معامله نکنيم." و در همان زمان در وبلاگام در مطلبی تحت عنوان "آزادی بيان برای همه" نوشتم:" اما جدا از اين که بازداشت شدهگان عضو حزبی از درون نظام باشند يا نباشند و جدا از اين که با چه هدفی دستگير شده اند و اکنون در چه موقعيتی قرار دارند همهی ما با هر گرايش سياسی و فکری وظيفه داريم که برای آزادیشان تلاش کنيم." چيزی که مسلم است اين است که حسين درخشان از همهی اينها اطلاع دارد و اتفاقا وقتی به ما در مورد دفاع از حق مشروع عليرضا طاهرپور برای پناهندهگی اتهام دفاع جانبدارانه میزند تنها به اين دليل است که از نظر او ما فقط بايد از پسرخالههای آقای درخشان دفاع کنيم. اگر به دستگيری مجتبا سميعینژاد که وبلاگنويس است و 88 روز در بازداشت بوده است و دوباره دستگير شده است و چون کسی دنبال پروندهاش را نمیگيرد و تنها ما از او دفاع میکنيم جناب آقای درخشان به ما مشکوک میشوند و مینويسند:"شما جای من باشید به دفاع بیش از معمولشان از مجتبیسمیعینژاد که هنوز هیچکس نمیداند کیست و چرا دستگیر شده شک نمیکنید؟" در متن کوتاه ايشان ما گروهی قلابی، شاگرد سعيد امامی، ابزاری سیاسی به نفع گروههای کمونیستی ساکن اروپا (دست شما درد نکند آقای درخشان خوب پروندهی ما را حجيم میکنيد فردا بايد جلوی ميز قاضی از اين که گروه درست کردهايم به نفع گروههای کمونيستی دفاع کنيم! آيا خودت میدانی که چه میکنی؟ و اين حرفات ممکن است جان انسانهایی را بگيرد؟)... خوانده شدهايم در حالی که پنلاگ نهادی دموکراتيک است. آيا وبلاگنويسی میتواند ادعا کند که میخواسته عضو پنلاگ شود و پذيرفته نشده است؟ آيا کسی میتواند ادعا کند که انتخابات پنلاگ جانبدارانه بوده است؟ سخن آخر دوستان عزيز افرادی که نان فضای ديکتاتوری را میخورند و کاری جز تفرقهاندازی و افترازنی و دروغپردازی ندارند برای آيندهی کشورمان سم مهلکی هستند. ما نياز به دنيای آزادی داريم که به دور از افترا و تهمت باشد. دنيای که آزادی بيان برای همه وجود داشته باشد. اجازه ندهيم فضای خشونتبار تفرقهانگيز گسترش پيدا کند. بيايد با درخشانها يا مخالفين درخشانها هر کس که خواست دروغ بگويد و افترا بزند برخورد کنيم. ما در کشوری دموکراتيک زندهگی نمیکنيم که بتوانيم آقای درخشان را به دادگاه بکشانيم و بخواهيم ادعاهایاش را اثبات کند. ما ديکتاتورزدهايم و بايد هميشه شاهد اين باشيم که در روزنامهی کيهان و ايکس و ايگرگ و در وبلاگهای مانند سردبير:خودم به ما افترا بزنند و ما هيچ نتوانيم بگويم. ما فقط خودمان را داريم. حسين درخشان يا بايد درستی حرفها و افتراهایاش را اثبات کند يا معذرتخواهی کند وگرنه ما چه موافقاش باشيم چه مخالفاش بايد با او برخورد کنيم. و من انتظار دارم موافقاناش در مخالفت با او پيش دستی کنند. کانون وبلاگنويسان ايران کانونی برای تمام وبلاگنويسانی است که به آزادی بيان اعتقاد دارند. به دوستان علاقهمند توصيه میکنم منشور و اساسنامهی پنلاگ را مطالعه کنند و اگر منشور را قبول دارند به پنلاگ بپيوندند و ببينند آيا ادعاهای آقای درخشان درست است يا نه؟ طبق مادهی 25 اساسنامه که در بارهی بركناری دبيران پنلاگ است کافی است 30 نفر بخواهند که شورای دبيران برکنار شود تا اين امر اتفاق بيفتد اگر 30 نفر هست که تصور میکند حرف حسين درخشان درست است و پنلاگ گروهی قلابی است و برای دفاع از پسرخالههایاش تشکيل شده است. همين امروز اقدام به عضويت در پنلاگ کنند و بلافاصله عزل شورای دبيران را بخواهند تا معلوم شود ادعای حسين درخشان درست است يا نه. برای عضويت در پنلاگ هيچ شرط خاصی به جز قبول داشتن منشور و پایبندی به آن وجود ندارد شما میتوانيد در فصل دوم اساسنامه مشروحا شرايط عضويت را بخوانيد. خوش بودگر محک تجربه آيد به ميان تا سيه روی شود هر که در او غش باشد. حافظ ------------------- پینوشت: وبلاگ سردبير:خودم را با استفاده از فيلترشکن خسنآقای عزيز توانستم بخوانم که به اين وسيله از ايشان تشکر میکنم. تا نظر شما چی شده؟ ۱۳۸۳ بهمن ۲۴, شنبه ●
........................................................................................آرتور ميلر arthur miller ![]() هنوز پن آمريکا غم از دست دادن سوزان سانتاگ را از دل نزدوده است که آرتور ميلر را هم از دست داد. آرتور ميلر را همه با نمايشنامهی "مرگ دستفروش" و با فيلم "نگاهی از پل" میشناسيم. ازدواج کوتاه اما جنجالی او با مريلين مونرو نيز سبب شهرتاش در بين مردم جهان شد. ميلر که در سیوسه سالهگی جايزه پوليتز را دريافت کرده بود تا اکنون که در 89 سالهگی درگذشت همواره شهرت و اعتبار خود را برای دفاع از "آزادی بيان" به کار برد و جزو نويسندهگان راديکال و چپ آمريکا محسوب میشود که توسط "کميتهی فعاليتهای ضد آمريکایی" معروف به کميتهی مکارتی در دههی پنجاه ميلادی به محاکمه کشيده شد. آرتور ميلر همواره از نويسندهگان و شاعران ايرانی که در معرض خطر بودهاند دفاع کرد و اردتباط دوستانهیی با شاملو و کانون نويسندهگان ايران داشت. او که جايزهی پوليتزر را در آغاز راه به دست آورده بود در سال گذشته به عنوان نويسنده برتر سال ۲۰۰۴ از طرف بنياد پگى وى.هلمريش انتخاب شد و جايزهی 25 هزار دلاری اين موسسه را دريافت کرد. تاثير ميلر در ادبيات آمريکا و تلاشهای فراوانی که برای دفاع از آزادی بيان به کار برد نام او را در تاريخ ادبيات و مبارزهی انسانها برای ايجاد دنيایی انسانی جاودانه کرد. من پری کوچک غمگينی را میشناسم که در اقيانوسی مسکن دارد و دلاش را در يک نیلبک چوبی مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگينی که شب از يک بوسه میميرد و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد. فروغ فرخزاد، تولدی ديگر امروز سالمرگ فروغ هم هست. يادش گرامی باد. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ بهمن ۲۲, پنجشنبه ●
........................................................................................در ستايش انقلاب يا نمیبايد ز آزادی زدن چون سرو لاف يا گره از بیبری بر دل نمیبايد گرفت. صائب تبريزی سخن گفتن از انقلاب بهمن در حالی که در ده روز گذشته راديو و تلهويزون حکومتی ايران تمام برنامههایاش را به اين موضوع اختصاص داده است و نوعی اشمئزاز در همه ايجاد شد است شهامت میخواهد و من به حرمت خون مردمی که در راه انقلاب بهمن جان باختند خطر میکنم و در ستايش انقلاب مینويسم. امروز نسل جوانی که در بهمن 57 به دنيا نيامده بود يا کمتر از آن سن داشت که شاهد عينی انقلاب باشد روايت انقلاب را يا از زبان حاکمانی که بر موج انقلاب سوار شدند و به انقلاب مردم بر عليه ديکتاتوری و نابرابری خيانت کردند میشنوند يا از نسل شکست خوردهیی که به انقلابشان خيانت شد. راويان دروغپرداز نخست میخواهند نشان دهند که مردم ثمرهی انقلاب خود را ديدند و اکنون در سرزمينی آزاد و آباد و برابرطلب زندهگی میکنند و شکستخوردهگان نيز از نام انقلاب در هراسند و تصور میکنند تمام بلاهایی که برسرشان آمد نتيجه انقلاب بود. در اين ميان هواخواهان ديکتاتور پيشين به تمسخر انقلابيون میپردازند و تاريخ را چنان وارونه کردهاند که گویی مردم از سر سيری و جهل برعليه شاهی آزادیخواه که خوابی بجز رفاه مردم و سعادت کشور نداشت قيام کردند و به نفرين ابدی دچار شدند. ديکتاتوران قبلی و جديد هر دو دليل انقلاب را يک چيز میخوانند: مذهب! گيرم اولیها اين را از عقبماندهگی مردم میدانند و اينها از شعور و آگاهیشان که هر دو نادرست است. انقلاب ايران انقلابی دينی نبود من اين را به عنوان شاهد عينی انقلاب میگويم. بر اثبات ادعای خود دو دليل میآورم که تصور میکنم همين دو ليل کافی باشد. سال 42 مردم ايران مذهبیتر بودند يا سال 56؟ تصور نمیکنم کسی پيدا شود که بگويد مردم ايران در سال 56 مذهبیتر از 42 بودند با پذيرش اين واقعيت بديهی حال اين سوآل مطرح میشود که چرا مردم در سال 42 بعد از آن که شاه مرجع تقليدشان را تبعيد کرد انقلاب نکردن و يا حتا اعتراضی جدی هم از خود بروز ندادند؟ نکتهی دوم برمیگردد به خواستههای مردم. اگر انقلاب بهمن انقلابی مذهبی بود پس بايد خواستههای مردم نيز خواستههای مذهبی میبود. يعنی همانطور که بعدا آقای خمينی و ساير رهبران جمهوری اسلامی سعی کردند جا بياندازند بايد برای نان و آب انقلاب نمیکردند و برای اجرا شدن احکام خدا و قرآن انقلاب میکردند اما آيا چنين بود؟ کسانی که شاهد عينی انقلاب بودند اگر روايتگر صادقی باشند میدانند که چنين نبود. مردم برای آزادی و عدالت اجتماعی و نجات از حقارتی که برآنها رواداشته شده بود انقلاب کردند گيرم بخش عظيمی از آنها تصور میکردند حکومتی بر پايههای مثلا حکومت علی میتواند آنان را به اين خواستهها برساند اما مهم خود آن خواسته بودند. برای اثبات اين حرف يک دليل کافی است و آن سخنرانی آيتالله خمينی در بهشت زهراست. ايشان در پاسخ به کدام خواست صحبت از مجانی شدن آب و برق و اتوبوس کردند؟ در پاسخ به کدام خواست صحبت از ويرانی شهرها و آبادی قبرستانها کردند؟ آيا با مردمی مذهبی که انقلاب کرده بودند تا در راه خدا شهيد شوند و به بهشت بروند به گونهی ديگری سخن نمیگويند؟ مثلا بايد چنين سخنانی بيان میشد: ما آمدهايم تا قبرستانهای سوت و کور را به بهشتزهراهای پر عطر شهيد تبديل کنيم. ما تمام ميدانهای شهر را مزار شهيدان میکنيم. حتا در کوه و در توچال هم مزار شهيد درست میکنيم. نگران نباشيد تمام جوانان دستهی گل شما را بهزودی به حضور سالار شهيدان مشرف میکنيم. نام تمام کوچه پسکوچههایتان را به نام فرزندان شهيدتان مزين میکنيم. من میدانم شما انقلاب نکرديد که آب و برقتان مجانی باشد. آب و برق میخواهيم چهکار؟ ما آمدهايم تا حکم قرآن را اجرا کنيم. اتوبوس میخواهيم چکار ما حاضريم با شتر مسافرت کنيم اما حکم خدا را اجرا کنيم. دست دزد را قطع کنيم؛ زنان زانی را سنگسار کنيم؛ ديوار بر سر مردان لوطکار خراب کنيم. اين محمدرضای خائن با دادن تغذيه رايگان بچههای شما را داشت شکمو بار میآورد تا روزه نگيرند. ما مردم روزهايم. ما داشته باشيم هم نمیخوريم. اقتصاد مال گاو خر است... و کلام آخر... چيزی را میخواهم از عمق وجودم و ته ته دلام بگويم... يک ماه زندهگی در سالهای انقلاب به تمامی عمر 40 سالام میارزد. زيستن در ميان آن مردم مهربان که هر چه داشتند با همسايه خود تقسيم میکردند بدون آن که بپرسند مذهبات چيست؟ اهل کجایی؟ به چه زبان سخن میگویی؟ همه با هم مهربان بودند و نشاط عجيبی در رگهای جامعه جريان داشت. در ماههایی که حکومت شاه عملا از هم پاشيده بود و حکومت جديد هم هنوز مستقر نشده بود در مورد هر چيزی از وجود يا عدم وجود خدا تا مسايل اقتصادی و ديدگاههای مختلف میتوانستی حرف بزنی... آزادی بيان بدون قيد و شرط وجود داشت و عجيب آن که هميشه ما را از آزادی میترسانند که آزادی ضد امينت است ئ در آن ماها جامعه در امنترين دوران خودش به سر میبرد. قتل و دزدی در کمترين ميزان خودش بود. آنقدر انقلاب را وارونه جلو دادهاند که باور نمیکنيد در روز 22 بهمن دختران و پسرانی که همديگر را نمیشناختند هم را به آغوش میکشيدند و میبوسيدند و شاخهی گل به هم میدادند. من از اين که به سهم خودم در انقلاب بهمن حضور داشتم و در سالهای بعد برای به انحراف کشيده نشدناش تلاش کردم به خود افتخار میکنم. به دور از اشتباه نبودم بسيار خطا کردم اما مانند کودکی که بايد زمين بخورد تا راه رفتن بياموزد از زمين خوردن خود خجل نيستم و به اين که بارها زمين خوردم و باز برخاستم و به رفتن و رشد کردن انديشيدم و باورهای انسانی را در خودم پرورش دادم میبالم. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ بهمن ۱۸, یکشنبه ●
........................................................................................ايران جهانی شده مهمترين ويژهگی نوشتن در فضای اينترنتی داشتن بازخورد از مخاطبان است. به همين دليل من معمولا نگاهی به سيستمی که تعداد مراجعه کنندهگان وبلاگام را ثبت میکند میاندازم. يکی از آمارهایی که اين سرويس میدهد تعداد مراجعه کنندهگان از کشورهای مختلف است. برای من جالب است که تاکنون از 124 کشور به وبلاگام مراجعه شده است. البته از 35 کشور زير دهبار مراجعه وجود داشته است که میتوان جزو مراجعات تصادفی در نظر گرفت و از 23 کشور کمتر از پنجاه مراجعه وجود داشته است که میتوان مراجعه غيرپيگر ناميد اما از 66 کشور بيش از پنجاه مراجعه و از 36 کشور بيش از پانصد مراجعه ثبت شده است. کشوری نبود که ناماش را شنيده باشم و در اين ليست نباشد. از اين آمار میخواهم چه نتيجهیی بگيرم؟ وبلاگ شبح فقط به زبان فارسی نوشته میشود و معمولا مربوط به مسايل ايران است. پس تمام کسانی که به اين وبلاگ مراجعه میکنند قاعدتا ايرانی هستند. به جز چند دوست افغان که گاهی برایام ايميل میفرستند و خوانندهی اينجا هستند بقيه ايرانی هستند. پراگندهگی ايران در سراسر کرهی زمين برایام جالب است. اگر مراجعه به اين وبلاگ را به عنوان مشتی نمونهی خروار نشانی از ايرانيان علاقهمند به مسايل ايران بدانيم خواهيم ديد در سراسر جهان هستند ايرانیهایی که به سرنوشت ايران حساس هستند. اين قدرت عظيم ايرانيان اگر متحد و يکپارچه شود و روی مرکز ثقل خواستههایشان متمرکز گردد بیشک تحول عظيمی در زندهگی ايرانيان حاصل میشود. برخی عدم تحرک مردم در داخل کشور را ناشی از سرکوب و ترس از کشته شدن میداند اما بیشک اين دليل هرگز شرط لازم يا کافی برای جلوگيری از اعتراضات مردمی نبوده است. دليل هم اين که در خارج از ايران هم تحرک جدی و متحدی به چشم نمیخورد. اگر ايرانیها میتوانستند حول خواستههای مشخصی به وحدت برسند امروز در واکنش به مسايل ايران میشد در دهها کشور جهان از شاخ آفريقا تا آلاسکا تظاهرات مردمی به راه انداخت و بیشک با اين روش بسياری از خواسته تحقق پيدا میکرد. نتيجهیی که میخواهم از بحث خود بگيرم اين است که مهمترين و شايد تنها دليل استمرار حکومت فعلی در ايران نبودن ارادهی وحدت بخش در بين اپوزيسيون است. در واقع هيچطبقهیی و نمايندهگان هيچ طبقهیی نتوانسته است هژمونی خود را بر ساير طبقات ثابت کند. به همين دليل است که سرمايهداری جهانی که فعلا اموراتاش توسط آمريکا سروسامان میگيرد دارد برای طبقات مختلف در ايران برنامه میدهد. هر انديشه و فکر و برنامهیی که بتواند اقشار مختلف طبقات گوناگون را حول منافع مشترکشان وحدت بخشد میتواند آيندهی ايران را به دست گيرد. امروز اگر مردم ايران نتواند خود اين وحدت را بهوجود آورد فردا برایشان بهوجود خواهند آورد البته آنوقت ديگر آنها که وحدت را شکل دادهاند بيشترين بهره را خواهند برد. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ بهمن ۱۵, پنجشنبه ●
........................................................................................بهترين وبلاگهای مدافع آزادی بيان چندی پيش گزارشگران بدون مرز طی اطلاعيهیی کابران اينترنت را دعوت کرد تا بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان را انتخاب کنند. متن اين اطلاعيه بدين شرح است: انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان گزارشگران بدون مرز همه کاربران اينترنت را دعوت مي کند تا در انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان شرکت کنند. هدف گزارشگران بدون مرز از انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان، جلب توجه افکار عمومي به اهميت وبلاگ در کشورهايي ست که مطبوعات سنتي، تحت کنترل و سانسور حکومت ها قرار دارند. گزارشگران بدون مرز همه کاربران اينترنت را دعوت مي کند تا در انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان شرکت کنند.در مرحله اول کاربران اينترنت وبلاگ منتخب خود را معرفي کنند. گزارشگران بدون مرز پس از انتخاب وبلاگ های دارای شرايط، انتخاب وبلاگ برگزيده را به رای کاربران خواهد نهاد. هدف گزارشگران بدون مرز از انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان، جلب توجه افکار عمومي به اهميت وبلاگ در کشورهايي ست که مطبوعات سنتي، تحت کنترل و سانسور حکومت ها قرار دارند. امروز وبلاگ در چهار گوشه ی جهان، ابزارجديدی است که کاربران از آن برای مبارزه با سانسور و اطلاع رساني مستقل استفاده مي کنند. شرايط انتخاب وبلاگ ها بايد : 1 - وسط يک کاربر يا گروهي از کاربران نوشته شده و وابسته به سازماني دولتي و يا عير دولتي نباشد. 2- بيش از شش ماه سابقه داشته باشد و به طور مرتب به روز باشند. 3- از نرم افزار ها و سيستم های متداول و تخصصي برای وبلاگ استفاده کنند. وب سايت ها يي که از اين نرم افزار ها استفاده نمي کنند ولي کارکردی مانند وبلاگ دارند مورد به مورد بررسي مي شوند. 4- وبلاگ های روزنامه نگاران حرفه ای مورد پذيرش قرار خواهند گرفت وبلاگ های پيشنهادی فارسي زبان را با خلاصه ای از فعاليت های وبلاگ به آدرس زير ارسال کنيد. هويت و نام واقعي وبلاگ نويس اجباری نيست. internet.Iran@rsf.org با ما مکاتبه کنيد ای ميل به گزارشگران بدون مرز- ايران -------------------------------------- انتخاب بهترين هميشه دشوار است. آن هم در فضای رنگارنگ وبلاگستان. دفاع از "آزادی بيان" شيوههای مختلفی دارد و نويسندهگان وبلاگهای مختلف که به "آزادی بيان" عشق میورزند با سليقهها و توانمندیهای گوناگونی که دارند به دفاع از "آزادی بيان" میپردازند. اصول نوشتن وبلاگ خود به تنهایی عملی در دفاع از آزادی بيان است. از ميان وبلاگهای که میشناسم. وبلاگ خسنآقا و سرزمين آفتاب بيشترين تلاش را برای مبارزه با فيلترنگ و تهيه و انتشار تومارها و بيانيههای مختلف در دفاع از زندانيان و دستگير شدهگانی که به جرم "بيان"شان بازداشت شده بودند انجام دادهاند. در بين کسانی که روزنامهنگار هستند و به صورت علنی فعاليت میکنند. خانم پرستو دوکوهکی نويسندهی وبلاگ "زن نوشت" نيز تلاش درخوری در اين زمينه انجام دادهاند و وبلاگهای بسياری نيز از زمان نوشتن وبلاگشان تا کنون در بسط و گسترش آزادی بيان فعاليت کردهاند. (میخواستم از چند وبلاگ ديگر نام ببرم که ديدم بايد ليست بلند بالایی تهيه کنم که منصرف شدم.) اما شايد مهمترين و موثرترين فعاليت در اين زمينه را بتوان تشکيل کانون وبلاگنويسان ايران-پنلاگ، دانست. اين کانون دارای منشوری است که روح و جوهرهی آن دفاع از "آزادی بيان" است به نحوی که اين کانون را میتوان: "کانون وبلاگنويسان ايران- مدافع آزادی بيان" ناميد و تمام دوستانی که برای تاسيس آن تلاش کردند بهترين مدافعان آزادی بيان بودهاند. از حيث بحثهای نظری در مورد "آزادی بيان" شايد مطلبی که تحت عنوان "آزادی بيان" در تاريخ February 25, 2004 در اين وبلاگ منتشر شد، با بيش از 400 کامنت، يکی از دقيقترين و پرشورترين بحثهای صورت گرفته در وبلاگستان حول موضوع "آزادی بيان" باشد. از همهی دوستان دعوت میکنم به اين دعوت گزارشگران بدون مرز پاسخ مثبت دهند و با ارسال ايميل به اين نشانی: internet.Iran@rsf.org گزارشگران بدون مرز را در انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان ياری رسانند. تا نظر شما چی باشه؟ |
|