![]() |
۱۳۸۳ مرداد ۶, سهشنبه ●
........................................................................................شکست افسانهی تغييرناپذيری اعدام افسانه نوروزی اعدام نمیشود و ما میتوانيم به خود بباليم که تلاش و مبارزهی ما در کنار انسانهای آزادانديش سراسر جهان به بار و بر نشست و افسانه نوروزی افسانهی اقتدار لجام گسيختهی حکام ايران را در هم شکست.فراموش نکنيم در اين سالهای تيره و تار زنان و مردان و نوجوانان و جوانان بسياری زير تيغ بیعدالتی رفتند و به بدترين شيوه توسط قاتلی رسمی و بیرحم که تيغاش مرگی حتمی را در پی داشت و در روز روشن و جلوی چشم ديگران بدون آن که کسی بتواند به قربانی کمک کند يا فريادش شنيده شود به قتل رسيدند. اکنون تومار افسانهی آن اقتدار با کمک تومارها و اعتراضات و تجمعات ما برچيده شد.کبرا رحمانپور چشم انتظار همين مبارزه است. زندانيان سياسی چشم انتظار همين فريادهای شبشکن هستند. هيچ چيز بدتر از انفعال نيست. امضای تومارها، شرکت در تجمعات اعتراضآميز، مطلب نوشتن در روزنامهها، حتا سخن گفتن در تاکسی و اتوبوس و مکانهای عمومی و هر کار ديگری که اين پادشاهان برهنه را رسوا کند قدمی و حرکتی رو به جلو است.ليستی از تومارهای فعال را يادآور میشوم تا اگر تاکنون امضا نکردهايد، به اين دليل که امضای تومار کار بیثمری است، اميدوارم تغيير عقيده بدهيد و همين الان اين تومارها را امضا کنيد. البته امضای تومار سادهترين کاری است که میشود کرد به اين مختصر قناعت نکنيد برای زندهگی در دنيای بهتر هر روز بايد از خود سوآل کنيم امروز برای رسيدن به اين دنيای انسانی چه تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ مرداد ۳, شنبه ●
........................................................................................بامداد! هميشه بامداد! به آخر حرفهایام رسيدهام، پرچانهگی من هم خستهتان کرده است، اما بگذاريد دوستان يک بار ديگر بر مطلبی که پيش از اين گفتم برگردم:انسان از يک فضای مختنق که رها میشود با اولين احساسی که از آزادی فکر و عقيده به او دست میدهد به هيجان در میآيد، و اين امری بسيار طبيعی است. احساس اين که انسان میتواند بدون وحشت از تعقيب ماموران دستگاه تفتيش عقايد، با اعتماد و استقلال و اختيار تام و تمام برای خودش عقيده و نظريهئی برگزيند احساسی سخت شورانگيز است. اين احساس اما گاه میتواند باعث لغزش شود. اين احساس اما گاه سبب میشود که ما بدون تفکر و تعمق نخستين عقيدهيی را که بر سر راهمان قرار گرفت بپذيريم: يعنی به طرزی مطلق و مجرد، و فارغ از اين انديشه که اين عقيده در شرابطی اقليمی و فرهنگی ايران کار بردی هم دارد يا نه. من بايد اين احتمال را قبول کنم که فلان يا بهمان عقيده را در کمال حسن نيت و منتها با چشم بسته پذيرفتهام، پس نبايد نسبت به آن تعصب خشک نشان دهم. بايد اين احتمال را بپذيرم که شايد ديگران نيز در شرايطی مشابه من به اعتقاداتی دست يافته اند پس عاقلانه نيست که با آنها جدا سری و دشمنی ساز کنم زيرا نتيجهی اين تعصب ورزيدن و لجاج به خرج دادن چيزی جز تجزيه شدن، خرد شدن، تفکيک شدن، ضربهپذير شدن، هستههای پراکندهی ناتوان ساختن و از واقعيتها پرت ماندن نيست."هر که از ما نيست بر ماست" شعار احمقانهیی بود که اصلا دهندهگاناش را هم خوردند. ما حق نداريم چنين طرز تفکری داشته باشيم. ما حق نداريم از تئوریهایمان دگم بسازيم و به آيههای کتاب سياسیمان ايمان مذهبی پيدا کنيم و تعصب جاهلانه بورزيم. بر ما فرض است که چيزی را که درست انگاشتهايم در محيطی کاملا دموکراتيک، در فضایی آزاد از تعصبات شرمآور قشری، در جوی سرشار از فرزانهگی که در آن تنها عقل و منطق و استدلال محترم باشد با چيزهایی که ديگران درست انگاشته اند به محک بزنيم تا اگر ما در اشتباه افتادهايم ديگران چراغ راهمان شوند و اگر ديگران به راه خطا میروند ما از لغزششان مانع شويم.ما به جهات بیشمار به ايجاد يک چنين فضای آزادی برای بده بستان فکری و تفاهم متقابل نيازمنديم:1- هيچ کس نمیتواند ادعا کند که من درست میانديشم و ديگران غلط اند. صرف داشتن چنين اعتقادی خودبينانهیی دليل حماقت محض است.2- اگر احتمال صحت و حقانيت انديشهیی برود آن انديشه لزوما بايد تبليغ بشود. منفرد و منزوی کردن چنان انديشهیی بدون شک جنايت است.3- فرد فرد ما بايد بکوشيم مردمی منطقی باشيم، و چنين خصلتی جز از طريق بحث و گفت و شنود با صاحبان عقايد ديگر محال است فراچنگ آيد.4- معتقدان دگماتيکی که در باور انسان متحجر شده است تنها از طريق تبادل انديشه و برخورد افکار است که میتواند به دور افکنده شود. آن که از برخورد فکری با ديگران طفره میرود متعصب است و تعصب جز جهالت و نادانی هيچ مفهوم ديگری ندارد.5- حقيقت جز با اصطکاک دموکراتيک افکار آشکار نمیشود. و ما بناگزير بايد مردمی باشيم که جز به حقيقت سرفرود نياريم وجز برای آنچه حقيقی ومنطقی است تقدسی قايل نشويم حتا اگر از آسمان نازل شده باشد.وطن ما فردا به افرادی با روحياتی از اين دست نياز خواهد داشت تا نيروها بتواند يک کاسه بماند. و سوآل من اين است:- آيا از خودتان برای فردای وطن فرد کارآيندی میسازيد؟اما اين سوآلی است که پاسخاش فقط بايد خود شما را مجاب کند.متشکرم.سخنرانی احمد شاملو در آوريل 1990 (1369) آمريکا دانشگاه کاليفرنيا، برکلی، مرکز پژ.هش و تحليل مسايل ايران (سيرا) به نقل از کتاب: نگرانیهای من، احمد شاملو، نشر سيرا، ژوئن 1990 نيوجرسی.يادشاملوی عزيز به خير هنوز وقتی ياد رفتناش میافتم درست مانند روز اول اشک امانام را میبرد. چند روز پيش خواباش را ديدم... مثل هميشه شاد و خندان و پرانرژی گفتم: آقای شاملو حالا که هستيد از شعر چه خبر؟ چشمکی و من از جمعی که دور ميزی نشسته بوديم فاصله گرفتم و زير گوشام شعری را خواند غرق در لذت بودم که از خوب بيدار شدم چند لحظه طول کشيد تا يادم بيايد چه شده است هر چه فکر کردم کلمهیی از شعر يادم نمانده بود... شبهای زيادی اين خواب را میبينم. يکبار وقتی بيدار شدم با شوق و ذوق بلند شدم تا بروم دهکده پيش شاملو نازنين از تحت که بلند شدم تازه يادم افتاد چه بر سر ما آمده است... تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ تیر ۳۰, سهشنبه ●
........................................................................................آرمسترانگ، ناصر زرافشان، زهرا کاظمی، وقايع اتفاقيه سی و پنج سال پيش در چنين روزی 19 جولای 1969 انسان بر روی ماه گام نهاد. حيوانی که پوزه در خاک داشت قد راست کرد و سر به آسمان ساييد. عاملی که انسان را از اعماق غارهای تاريک بر تارک آسمان منظرگاهاش نشاند ميل دائم و بیوقفهی او به بهتر زيستن و تلاش برای رهایی از جبرهای طبيعت بود. انسان هوشمند، انسان نوع بين فداکار، اين راه دشوار و صعب را گام به گام طی کرد و در مقابل انسانهای نوع گريز خودبين هميشه سدی در راه اين پيشرفت بودهاند.امروز در حالی به ستايش انسان گام زننده بر ماه میپردازيم که به طرز حيرتانگيزی در قهقرای به مراتب پستتر از آن انسان غارنشين قرار داريم. جهان را فرومیگذارم جهانی که نادانی چون بوش مانند سزار و فرعون با کبکبه و دبدبه بر آن فرمان میراند و به نام دموکراسی انسانها را به زنجير میکشند و تحقير میکنند و به نام آزادی ناپالم برسر کودکان میريزند... جهان را فرومیگذارم و به اين تکه از دنيا که سرزمين ماست و پنداری از قرون تاريک به ناگهان به اين زمانهی ماه و اينترنت افتاده است میپردازم.دوستان ما آنان که زندهگی و دنيای بهتری را برای ما میخواستند در زندان از اوليهترين و ضروریترين حق خود که خوردن و آشاميدن است دست شستهاند و به اعتصاب غذا دست زندهاند. دکتر ناصر زرافشان، دکتر فرزاد حميدی، احمد باطبی، پيمان پيران، سعيد ماسوری، سعيد شاه قلعهای، فرهاد دوستی، اميد عباسعلینژاد، رضا محمدی، غلامرضا اعظمی، حشمتالله طبرزدی، علی شريعتپناه، غلام حسينکلبی در محکوميت تهاجم به منزل پيمان پيران و سالگرد هيجده تير در اعتصاب غدای نامحدود بهسر میبرند.دکتر ناصر زرافشان آن استاد مهربان که هميشه لبخند برلب داشت و آنچنان دستات را با محبت میفشرد که صدای استخوان انگشتهایات در میآمد اکنون در وضعيت بسيار بدی به سر میبرد. حالاش وخيم است و دنيا در سکوتی مرگبار هيچ نمیگويد.برای نجات جان يارانمان کاري کنيد هر چه باشد.تومار'>http://www.petitiononline.com/iransos3/">تومار حمايت از خواستههای زندانيان اعتصابی را امضا کنيد من در شمارهی 28 امضا کردم.دادگاه زهرا کاظمی هم برگزار شد دادگاهی که به شوهای مضحک تلهويزيونی شبيه بود. دادگاهی که وکيل شاکی بايد از متهم دفاع کند زيرا میداند متهم بیگناه است و قرار است در سناريوی از پيشنوشتهشدهای محکوم شود. دولت کانادا که اکنون کشورش طيول آقازادهگان شده است با اين حقارت که شهروندش را میکشند و از دادن جنازهاش خودداری میکنند و حاضر نمیشوند ناظران آن کشور را به دادگاه راه بدهند کنار میآيد. اين بار از نوبل اروپاییها هم کاري برنمیآيد و وکيل نوبلدارشان هيچ نمیتواند بکند جز آن که صورتجلسه دادگاه را امضا نکند.سايت'>http://www.zibakazemi.com/">سايت زيبا کاظمی به همت استفان'>mailto:contact@stephanhachemi.com">استفان کاطمیدر همين روزها که بعد از گذشت سالی دادگاه قتل روزنامهنگاری تشکيل شده است و نويسندهگان و دانشجويان و روزنامهنگارانی در اعتصاب غذا به سر میبرند دو روزنامه "وقايع اتفاقيه" و "جمهوريت" را توقيف میکنند! آن هم به دلايل واهی و مضحک مانند تشابه داشتن با روزنامهیی ديگر!دستگيری دو تن از اعضای هيات مديرهی کانون صنفی فرهنگيان، نامعلوم بودن وضعيت آقاجری، مسمويت کارگران در عسلويه، اعتراض کارگران در کردستان،...راستی در عصر ماه و اينترنت بسر میبريم يا در قهقرای بدويت؟ چقدر از حيوانی که در غار میزيست فاصله گرفتهايم؟ما شايستهی زندهگی بهتريم زندهگی در دنيای که انديشيدن جرم نباشد و انسان بردهی همنوع خود نيست. جهانی آزاد و برابر و انسانی.لينکهای مرتبطخانواده'>http://www.roshangari.net/autosite/ds.cgi?art=20040717234034/20040717234034.html">خانواده هاى زندانيان سياسى اعتصابى: به داد ما برسيد! زندانيان سياسى دارند از دست مى روندبيانيه'>http://web.peykeiran.com/net_iran/irnewsbody.aspx?ID=17022">بيانيه فعالين ايراني دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمريکاي شمالي : براي دفاع از اعتصاب غذاي نامحدود زندانيان سياسي بند يک زندان اوينحال'>http://www.roshangari.net/autosite/ds.cgi?art=20040719173211/20040719173211.html">حال زندانيان اعتصابی بند يک رو به وخامت میرودگفتتگو'>https://www.snoopblocker.com/antilog.php">گفتتگو با همسر ناصر زرافشان در رابطه با اعتصاب غذای زندانيان سياسی در بند 1 زندان اويندادگاه'>http://www.sharghnewspaper.com/830429/gover.htm#s87528">دادگاه زهرا کاظمی تمام شد!عزت'>http://www.roshangari.net/autosite/ds.cgi?art=20040718134501/20040718134501.html">عزت کاظمی: سينه اش را سوزانده بودند، دست و پايش شکسته بود. خودم ديدمبه'>https://proxify.com//p/011110A0000110/http/www.iran-chabar.de/1383/04/29/013.htm">به دنبال برگزاری دادگاه فرمايشی در تهراناحتمال ارجاع پرونده قتل زهرا کاظمی به مجامع بين المللی قوت گرفتما'>http://parastood.com/">ما روزنامه نگاريمنامه'>https://proxify.com/p/011110A0000110/http/www.iran-chabar.de/">نامه بيش از ۱۵۰ روزنامه نگاردر باره سلب امنيت شغلی روزنامه نگارانکارخانه'>https://proxify.com/p/011110A0000000/http/www.rowzane.com/000_etelayeha/2407/240718-KAMYARAN1.html">کارخانه قالى بافى چيمن همه کارگران اين کارخانه را اخراج کرد تا نظر شما چه باشد؟ ۱۳۸۳ تیر ۲۸, یکشنبه ●
........................................................................................شبحيات بعضی وقتها کنفوسيوس در جانام میرود و هوس نوشتن کلمات قصار به سرم میزند. در اين عصر تبدار يکشنبهی دلگير تابستانی باز اين هوس به سرم افتاد که حاصلاش اين چند جملهی قصار شد. شانس آوردين مهمانانی سر رسيدند و کار فيصله پيدا کرد وگرنه معلوم نبود طول اين قصيرات چه عرضی پيدا میکرد! 1- برای دوستی يک دليل زياد است و برای دشمنی هزار دليل کم. 2- رمز خوشبختی دو حرف است: دوستیی بیمحاسبه، دشمنی حسابگرانه. 3- بیخانمانترينِ انسانها، کسانی هستند که هيچ کس در دلشان خانه ندارد. 4- آن کس که تو را نصيحت میکند خود محتاج بزرگترين نصايح است:"نصيحت مکن!" تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ تیر ۲۶, جمعه ●
........................................................................................خواندنیهای آدينه (کمک به نهالها) مردی از ايالت سونگ نگران رشد خيلی کند نهالهایاش بود. او نهالها را يک به يک بالا کشيد و خسته و کوفته به خانه بازگشت.به خانوادهاش گفت:"من امروز حسابی خستهام. به نهالها کمک کردم تا رشد کنند."پسرش به سرعت به طرف مزرعه دويد تا نگاهی بيندازد و ديد که همهی نهالها خيلی سريع خشک شدهاند. هونگ-مينگ لو Giving the Seedlings a Hand A man of the state of song was worried about his seedlings growing too slowly. He pulled up the seedlings one by one and came home exhausted.“I am tired out today. I helped the seedlings to grow. ”he said to his family.His son hurried to the fields to have a look and found that all the seedlings had shrivelled up too quickly.Mong-Ming Lu کوتاهترين داستان؛ گردآورنده، استنلی بابين Bubien,M. Stanley ؛ مترجم، مهران مرتضايی؛ نشر سالی ص 106 تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ تیر ۲۲, دوشنبه ●
........................................................................................خشونت مستمر و سازمان يافته برعليه زنان عادت ندارم صفحهی حوادث را بخوانم اما امروز وقتی روزنامهی شرق را ورق میزدم در صفحهی حوادث خشکام زد! تيتر خبرها را بخوانيد: × مردی همسرش را سربريد. × حميدرضا: مادر و خواهرم را با جوراب خفه کردم. × توافق برای قتل يکديگر. حالا اين اخبار را کنار دو خبر ديگر که در همين صفحه درج شده است بگذاريد: × نقض حکم سنگسار چهار متهم. × رفع تبعيض از سهم الارث همسران بين دو مجلس. جزئيات اخبار. حادثهی اول چيز پيچيدهی نيست مردی چهل و پنج ساله به زن چهل و دو سالهاش مشکوک شده است که با مرد ديگری رابطه دارد نيمه شب سر او را میبرد و فردا صبح دو پسر اين مادر مقتول با جسد سر بريدهی شدهی مادرشان که در خواب و بدون صدا سرش بريده شده است روبهرو میشوند. شوهر غيرتی به سراغ مردی که مشکوک بود با همسرش رابطه دارد رفته و او را هم مجروح کرده است که حالاش وخيم است و اميدی به زنده ماندناش نيست. گزارش پزشکی قانون عمق اين خشونت بیرحمانه را نشان میدهد: "مقتول به علت بريدگى به طول ۲۰ سانتى متر و عمق ۱۵ سانتى متر روى گردنش به قتل رسيده است و به دليل پارگى شريان هاى حياتى فوت كرده است.[1]" حالا تصور کنيد موضوع برعکس بود و اين آقا با زنی رابطه داشت. قانون، عرف و دين رايج همه پشت سر مرد بودن و به زن توصيه میکردند مدارا کند يا چه کرده است که همسرش هوايی شده است. اما پريشب که کبرا فرحزادی بیصدا زير تيج تيز چاقوی جهل و تعصب همسرش جان میداد قانون، عرف و مذهب رايج پشت سر مرد قرار داشتند و قوت بازویاش بودند تا بتواند جنايت خود را در کمال خونسردی انجام دهد. حادثهی دوم هم حکايت تکراری ديگری است. حميدرضا که سرباز است مادر و خواهر خود را با جوراب خفه کرده است. "اين سرباز آذرماه سال ۸۲ هنگامى كه با مخالفت خانوادهاش براى ازدواج با دخترخالهاش روبه رو شد، با طرح نقشه اى قبلى پس از گرفتن مرخصى از پادگان به خانه خود در پاكدشت رفته بود. متهم ابتدا با جوراب مادرش را خفه كرده و خواهرش را نيز با همان شيوه به قتل رسانده است. حميدرضا پس از قتل از خانه خارج شده و بعد از تهيه بنزين اجساد آنها را به آتش كشيده است. مأموران از طريق پدر اين جوان از ماجرا اطلاع يافتند." ماجرای سوم ماجرای دردناک و عجيب اما تکراری است. "ايسنا: زنى از اهالى بردسكن از توابع خراسان ۴۸ ساعت پس از عقد، پس از توافق با همسرش براى قتل يكديگر، توسط همسرش حلق آويز شد. نيلوفرى رئيس دادگسترى بردسكن اظهار داشت: اين زوج كه پس از جلب رضايت والدين خود اقدام به عقد كرده بودند به علت عذاب وجدان ناشى از اشتباهات گذشته كه براساس محتويات پرونده ارتباط نامشروع است، اقدام به قتل توافقى كرده اند. وى گفت: براساس اعترافات شوهر مقتوله، قتل به صورت توافقى با هدف از بين بردن هر دو نفر بوده اما زن ابتدا به قتل رسيده است." سابتکست ماجرا را به سادهگی میتوان حدس عروس باکره نبوده است و حلقآويز شده است شايد داماد راست بگويد و حلقهآويزشدهگی داوطلبانه باشد و اين فقط عمق دردناک ماجرا را بيشتر میکند. خشونت افسارگريخته عليه زنان که در لابهلای تکتک واژههای اين خبرها موج میزند نياز به شرح و بسط بيشتری ندارد اما آن دو خبر بعدی نياز به کنکاش بيشتری دارد. تيتر خبر نخست به خودی خود خوشحال کننده است. انسانهایی که قرار بوده است به طرز فجيعی به قتل برسند از مرگی فاجعهبار جان سالم بهدر میبرند اما با دقت در خبر فوق اين خوشحالی ذايل میشود و تبعيض جنسيتی و حکومتی در آن مشاهده میشود. اينبار مردانی قرار بوده است سنگسار شوند مردانی که پرسنل نيروی انتظامی هستند! اين حکم نقض میشود چون متهمين از دو امتياز برخوردار هستند اول آن که مردند و دوم آن که از رانت نيروی انتظامی و پليس بودن برخوردارند. اما آخرين خبر وضعيت حقوقی زنان را به تصوير میکشد. در حالی که زنان هر روز مورد تجاوز قرار میگيرند و توسط پدران و برادران و شوهران خود به قتل میرسند گام بزرگ(!) مجلس ششم اين بود که بخواهد حق بديهی و بسيار جزیی را به آنان برگردانند. قوانين ارثبری در جمهوری اسلامی به شدت ضد زن و جنسيتی است. اما يکی از آن قوانين آنقدر مضحک است که وجودش با هيچ معياری قابل توجيه نيست. "در قانون موجود چنانچه مرد تنها وارث زن باشد، پس از مرگ همسر كليه ماترك زن به مرد انتقال پيدا مى كند ولى چنانچه مرد فوت كند، تنها يك چهارم از اين ماترك به زن انتقال مى يابد و سه چهارم بقيه در اختيار دولت قرار مى گيرد.[2]" بحث حقوقی در اين مورد از حوصلهی اين مطلب خارج است. اما خوب است بدانيد که ارث بردن زن از مرد هزار خان رستم دارد. اگر مرد وارث درجه اول داشته باشد فقط يک هشتم دارایی به همسرش تعلق میگيرد. اما اگر مرد بهجز زناش هيچ وارثی نداشت به جای آن که تمام ارث مرد به زن برسد يک چهارم آن به زن میرسد و مابقی را حکومت تصاحب میکند! تمام تلاش مشعشع مجلس ششم اين بود که اين قانون را به نحوی اصلاح کند که زنان نيز مانند مردان درصورت فوت همسرشان در صورت نداشتن وارث، گيرم درجهی چندم، تمام ماترک او را به ارث ببرند! میبينيد حقوق زنان چيست و کدام است و تلاش برای چه حقوق اوليه و نازلی صورت میگيرد اما اين مضحکترين قسمت ماجرا نيست. مضحکتر آن که مجلس هفتم ااصلاح اين قانون را از دستور کار خارج کرده است و مضحکترين اين که رئيس فراکسيون زنان خانم نفيسه فياضبخش چنين موضع میگيرد:"روز شنبه تصويب مسئله ارث زن و اصلاح ماده چهارم قانون مدنى را «خطر بزرگى» دانست كه «مجلس هفتم را تهديد مى كرد»، وى خبر از آن داد كه «تصويب اين قانون با عنايت امام زمان از دستور كار مجلس خارج شد. " میبينيد در چه کشوری زندهگی میکنيم و در اين سرزمين حقوق زنان تا چه پايه مورد ظلم و تعدی قرار میگيرد؟ آيا هيچ اصلاحی اين دوزخ را اندکی قابل تحمل خواهد کرد؟ ------------------------------------------------------------------------------- [1] - کليه نقل قولها از روزنامهی شرق امروز دوشنبه 22 تير 1383 صفحهی حوادث (13) نقل شده است. [2] - به نقل از الهه کولايی عضو فراکسيون زنان در مجلس ششم. تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ تیر ۱۹, جمعه ●
........................................................................................عکس بالای اين يادداشت متعلق به خانم سيمين دانشور است که بر پشت کتاب جيبی دشمنان نوشتهی آنتوان چخوف ترجمهی سيمين دانشور چاپ 1341 انتشارات امير کبير نقش بسته است. قيمت پشت جلد اين کتاب 30 ريال است و 272 صفحه دارد. در مقدمهی اين کتاب چند خاطره دربارهی چخوف است که مارکسيم گورکی نقل کرده است. يکی از اين خاطرات را به عنوان خواندنیهای اين آدينه به دوستان عزيز تقديم میکنم[1]: "بنظر من در حضور چخوف هر کس خود بخود اين ميل را احساس ميکرد که سادهتر، حقيقیتر باشد و خودشرا همان طور که هست نشان بدهد. من غالبا میديدم که در برابر او مردم کلمات پر زرق و برق و جملات کتابی و قلمبه را ول ميکردند. کلمات و جملات و ساير تصنعات بيمايهای که يکفرد روسی ميل دارد بخودش ببندد تا خودشرا يک اروپائی تمام عيار جا بزند و درست همانگونه که قبايل وحشی خود را با گوش ماهی و صدفها زينت ميدهند، خود را با آنها بيارايد. ... يادم است يکروز سه خانم که لباسهای گرانبها بر تن داشتند بديدارش آمدند. اطاقشان را از خش خش دامنهای ابريشمی خود پر سرو صدا کردند، بوی عطر غليظی در هوا پراکندند. مؤدب روبروی ميزبانشان نشستند و خود را طوری گرفتند که انگار عاشق مباحث سياسی هستند و يک ريز بسوآل کردن پرداختند. - آنتوان پاولويچ، چه فکری میکنيد؟ جنگ چگونه خاتمه ميابد! - آنتوان پاولويچ سرفه کرد. کمی فکر کرد و ملايم با صدائی گرم و جدی گفت: - - يقينا صلح ميشود. - بله، البته اما کی فاتح ميشود؟ يونانيها يا ترکها؟ - بنظر من هر که قويتر باشد فاتح ميشود. - بنظر شما کدامشان قويترند؟ - آنها که بهتر خوردهاند و بهتر تربيت شدهاند. يکی ازخانمها فرياد زد: "چه باهوش!" و ديگری پرسيد: - کدامشان را شما بيشتر دوست داريد؟ آنتوان پاولويچ بگرمی او را نگريست و با تبسم خاشعانهای گفت:"من ميوههائی را که در شيره شکر فرو میکنند دوست دارم.شما چطور؟ آن خانم از خوشحالی فرياد زد: - منهم همينطور." و خانم دومی هم رضايت داد و گفت: "مخصوصا مال مغازه ابرکوسوف را." و سومی چشمانش را نيمه بسته کرد، دهانش آب افتاد و اضافه کرد: "خيلی خوشبوست." و هر سه با نشاط خاصی بصحبت پرداختند. اطلاع و مهارت کامل خود را در باره نقل ميوه نشان دادند. واضح بود که هر سه خوشوقتند از اينکه مغزخود را با تظاهر بداشتن ذوق سياسی وقضيه ترکيه و يونان خسته نمیکنند.قضيهايکه تا آن لحظه هيچکدام کوچکترين انديشهای در بارهاش نکرده بودند. وقتی میخواستند بروند بآنتوان پاولويچ قول دادند که :"برايتان نقل ميوه خواهيم فرستاد." وقتی رفتند من گفتم:"خيلی خوب موضوع صحبت را تغيير داديد!" آنتوان پاولويچ آرام خنديد و گفت:"هر کس بايد بزبان خودش حرف زد."[2] -------------------------------------------------------------------------------- [1] - رسم الخط متن تغيير داده نشده است. [2] - دشمنان، آنتوان چخوف، دکتر سيمين دانشور، سازمان کتابهای جيبی، ص 20 --------------- چند داستان از چخوف ترجمهی احمد شاملو و ايرج کابلی تا نظر شما چی باشه؟ ۱۳۸۳ تیر ۱۸, پنجشنبه ●
........................................................................................![]() عکس از هزار حرف ناگفته تهران در وضعيت حکومت نظامی اعلام نشده است. گشت پليس در سراسر شهر حضور دارد و به بهانهی مبارزه با مفاسد اجتماعی جوانان را بازداشت میکنند و با مينیبوس به کلانتریها منتقل میکنند. مردم همه جا صحبت از 18 تير میکنند هر چند امسال اميد به اعتراضی گسترده در بين مردم کمتر شده است. اما نظام به وضوح از تظاهرات و برگزاری مراسم يادبود 18 تير میهراسد. به هر حال 18تير روزی سرنوشتساز در تاريخ مبارزات مردم است روزی است که رژيم مرگ را در يک قدمی خود ديد و دانشجويان مستقل از جناحهای درون نظام و مستقل از تشکيلات وابسته به حکومت به اعتراضات راديکال و انقلابی خود شکل دادنند و قسمتی از مرکز تهران را به مدت چند روز آزاد کردند. تمام جوامع بشری و تاريخ زندهگی انسان گواه است که هيچ جامعهیی متحول نشده است مگر با دليری، مگر با ظغيان برعليه وضع موجود، مگر با شعوری بالانده و پيشرونده و 18 تير تمام اينها را داشت پس بیشک جایگاه شايستهیی دارد در تاريخ مبارزهی انسان برای رهایی. لينکهای مرتبط: اعلاميه ها و خبرهای مربوط به 18 تير در تظاهراتهاى ١٨ تير در خارج کشور فعالانه شرکت کنيد همايش های اعتراضی به مناسبت 18 تير بیانیه شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت به مناسبت سالگرد 18 تیر فراخوان به تظاهرات روز 18 تيرماه دربرابردانشگاه تهران فراخوان همايش ايرانيان بمناسبت سالگرد ۱۸ تير(بلژيک) مطلب پيشين: ● 18 تير مبدا تاريخ فردا: 18 تير 82 ● خداحافظ تحكيم وحدت حكومت و دانشگاه: 18 تير 1381 تا نظر شما چی باشه ××××× شبح بدون فيلتر ۱۳۸۳ تیر ۱۵, دوشنبه ●
........................................................................................سكوت مرگ است ساكت اگر باشي خود مرده اي سخن هم اگر بگويي خواهي مُرد، پس بگو و بمير! (نام شاعر و مترجم را نمیدانم) 18 تير را چون 16 آذر زنده و تپنده پاسداريم و خواب آنان را که بيداریمان را تاب نمیآورند آشفته کنيم. تا نظر شما چی باشه ۱۳۸۳ تیر ۱۲, جمعه ●
........................................................................................خواندنیهای آدينه (Michael Moore "پس مردی که در خانهی شمارهی 1600 خيابان پنسيلوانيا ساکن است کيست؟ او جورج دبليو بوش است. "رئيسجمهور" ايالات متحد آمريکا. سر دستهی دزدها. در گذشته سياستمدارن وارد کاخ سفيد میشدند و بعد فاسد و فريبکار میشدند اما اين يکی از قبل آماده بود. اکنون او اشغالگری است که به سرزمين ما قدم نهاده است؛ بک متصرف عدوانی در دفتر بيضی شکل کاخ سفيد. شايد اگر به شما میگفتم که چنين حادثهای در گواتمالا رخ داده است، به زحمت باور میکرديد. اما چنين حادثهای زير پرچم آمريکا اتفاق افتاده است و مسئولانش بر اين تصورند که میتوانند از اين ماجرا جان سالم به در ببرند. به همين دليل است که من از جانب 234 ميليون نفر آمريکایی که گروگان گرفته شدهاند، از ناتو خواستهام آنچه را در بوسنی و کوزوو انجام داد، در آمريکا نيز تکرار کند –و يا آنچه را آمريکا در هائيتی انجام داده است. تفنگداران دريایی را بفرستيد، موشکها را شليک کنيد و سر رئيس اين توطئهگران را برای ما بياوريد! من خود درخواستی شخصی به دبيرکل سازمان ملل، کوفی عنان، فرستادهام تا شکواييهی ما را بشنود. ما ديگر قادر به حکومت بر خود نيستيم و توانایی انتخابات آزاد را نيز از دست دادهايم. ما به شاهدان و سربازان و ناجيان سازمان ملل نياز داريم. لعنت بر شما، ما جيمی کارتر را نياز داريم![1]" ... "پس برای نجات جانتان بدويد و فرار کنيد. من دارم از پناهگاه زير زمينیام خارج میشوم! من ديگر به اين "زندهگی" قانع و راضی نيستم. خسته شدهام از شنيدن مشتی مزخرافات از زوزهکشانی که هرگز برای فقرا، زندانيان و نيازمندان سينه سپر نکرده چند ساعتی از وقتشان را در هفته برای شهروند بودن کنار نگذاشتهاند، در حالی که اين بزرگترين افتخاری است که در نظام دموکراسی به فرد تعلق میگيرد. من از همهی شما میخواهم که با ترسهایتان روبهرو شويد و هدفتان را در زندهگی، که انگار فقط ادامهی بقاست، عوض کنيد. "ادامهی بقا" برای بیعرضهها و کسانی است که در جزيزهای متروک و يا جنگلی دوردست سرگرداناند. شما سرگردان نيستيد. شما صاحب اين سرزمينايد. آن آدمهای بد فقط مشتی سفيدپوست ابلهاند، تعداد ما خيلی بيشتر از آنهاست. از قدرتتان استفاده کنيد. شما سزاور زندهگی بهتر هستيد.[2]" -------------------------------------------------------------------------------- [1] - سفيرپوستان ابله، مايکل مور، منيژه شيخ جوادی(بهزاد)، انتشارات پيکان. ص 35 Stupidwhite men-and pther sorry excuses for the state of the netion, Michael Moore, [2] - همانجا صفحهی 324 پینوشت: برای ديدن سايت ناشر ايرانی به اين نشانی مراجعه کنيد: http://www.paykanpress.com برای خريدن کتاب انگليسی به آمازون يا بارنز و نوبل مراجعه کنيد. برای ديدن سايت مايکل مور و فيلم جديدش فارنهايت ناينالون اينجا را کليک کنيد: Fahrenheit 9/11 برای سرزدن به وبلاگ مايکل مور اينجا را کليک کنيد: Mike's Blogالبته هنوز چيزی توش ننوشته. اين مطلب هم در مورد مايکل مور جالبه: سگ سگ را میخورد. (به زبان خودمان میشود شغل بيشهی مازندران را نگيرد جز سگ مازندرانی!) برای آشنایی بيشتر با بوش اينجا را کليک کنيد: President Bush Discusses Early Transfer of Iraqi Sovereignty برای امضای تومار اعتراض به فيلترينگ اينترنت در ايران اينجا را کليک کنيد! میپرسيد ربطش چيه؟خوب اگه اين وبلاگ را میخوانيد اين کمترين کاری است که برای ادامه حياتاش بايد انجام دهيد پس خيلی بیمعرفتيد اگه اين کار را همين الان انجام نديد! امضا اين هم صفحهی مرجع! تا نظر شما چی باشه؟ |
|